دموکراسی غربی چند وجه بارز دارد، برقراری آزادی های اساسی، نهادهای مدنی تثبیت شده، امکان خبر رسانی از طریق رسانه های نسبتن آزاد و ناوابسته ی به دولت، استقلال نسبی دادگاه ها، برگزاری منظم انتخابات دوره ای، انتخابی بودن رهبران سیاسی و اداره ی کشور توسط نهادهای برگزیده ی شهروندان در انتخابات آزاد و …
در جریان برگزاری انتخابات دوره ای، دست کم دو بدیل انتخاباتی وجود دارد و اگر چه هر کدام از احزاب سیاسی، هواداران و رای دهنده گان ثابت قدمی دارند اما بخشی از شهروندان، گاه این حزب، یا بدیل انتخاباتی را، و گاه آن حزب و آن بدیل انتخاباتی را مقدم می شمارند. این بخش از رای دهنده گان بدون وابسته گی حزبی، با بررسی برنامه و چشم انداز احزاب رقیب و نامزدهای انتخاباتی، متناسب با دریافت و برداشت دروه ای خود، به پای صندوق های رای می روند. گاه این حزب را مقدم می دارند و گاه آن حزب را، و به این اعتبار، نقش مهمی در تعیین سرنوشت انتخاباتی ایفا می کنند. زیرا برای این بخش از شهروندان که به برنامه ی بدیل های رقیب نگاه می کنند به هر حال امکان دومی وجود دارد تا از این حزب به آن حزب و از این بدیل انتخاباتی به آن بدیل انتخاباتی روی آورند. همین امکان گزینش دوگانه، دیر زمانی است که به بورژوازی امکان داده است به فرمان روائی خود و به بیان دیگری به دیکتاتوری طبقاتی خود، در لباس دموکراسی ادامه داده، با جای گزینی و جا به جائی مهره ها، از زمین لرزه های سیاسی جلوگیری کند.
وجه بارز این مدل دموکراسی، احترام به رای عمومی و پذیرش اراده ی رای دهنده گان است و جا به جائی بازنده و برنده، اگر حزب رقیب پیروز شود. در دموکراسی های پارلمانی، حزب برنده، جدای از این که کدام یک از دو رقیب باشند، رهبری دولت را عهده دار می شود و حزب بازنده در نقش اپوزیسیون انجام وظیفه می کند. از این روی رهبری حزب بازنده، پس از شمارش آرای به صندوق ریخته شده، جدای از این که به شیوه ی سنتی ورقه ی رای در میان باشد، یا رای گیری الکترونیک انجام گیرد و یا رای پستی باشد، رهبر حزب بازنده، یا نامزد اتنخابی حزب بازنده، با پذیرش پیروزی رقیب، مسولیت باخت را بر عهده می گیرد و اگر به هر دلیلی نتواند در نقش رهبری اپوزیسیون ایفای وظیفه کند، میدان را برای شخصیت جوان تر و یا رقیبان حزبی باز می کند.
دونالد ترامپ به این پرنسیب دموکراسی پای بند نیست و با خودداری از پذیرش مسولیت باخت، نمی خواهد میدان را به سود رقیبان حزبی باز بگذارد. از این روی با اعلام برنده شدن خود و متهم ساختن حزب دموکرات و جو بایدن نامزد دموکرات ها به تقلب انتخاباتی، از فردای انتخابات و پیش از اعلام نتایج نهائی، با برپائی جنجال های پی در پی و کشیدن بخشی از هواداران خود به تظاهرات خیابانی در مقابل کاخ سفید، دو آماج را پی می گیرد. نخست این که با برنده دانستن خود، از هم اکنون بر آن است که پس از چهار سال، بار دیگر به عنوان نامزد جمهوری خواهان وارد کارزار انتخاباتی شود و به جبران شکست کنونی بسازد. دوم این که با بستن اتهام تقلب مشروعیت رئیس جمهور آینده را در برابر پرسش قرار دهد.
با توجه به چنین چشم اندازی که ترامپ از آینده دارد، در طی شش هفته ای که از انتخابات سوم نوامبر می گذرد، تلاش نموده با آوازه گری مداوم تقلب انتخاباتی را جا بیندازد. از این روی، نخست درخواست نمود که آرای پستی شمارش نشود و شهروندانی که پای صندوق های رای ترفتند از شمار رای دهنده گان حذف شوند. اما چون آرای پستی یک تصمیم قانونی بود، این درخواست از جانب دادگاه های ایالتی رد شد. پس از رد این درخواست غیرقانونی، خواستار باطل اعلام شدن انتخابات در چهار ایالت پنسیلوانیا، میشیگان، ویسکنسین و جورجیا شد. اما پس از شمارش دوباره ی آرای این چهار ایالت، دادگاه های قانون اساسی هر چهار ایالت، هر کدام به نوبه ی خود، درخواست وکلای ترامپ را رد کردند. ویلیام بارWilliam Barr)) وزیر دادگستری هم که برگزیده ی خود ترامپ است با تائید احکام دادگاه های قانون اساسی این چهار ایالت به ترامپ گزارش داد که تقلبی در کارنبوده و انتخابات در هر چهار ایالت به درستی انجام گرفته است. اما ترامپ که خود می داند، چرا به حزب رقیب و نامزد برنده ی حزب رقیب اتهام تقلب می بند، وزیر دادگستری را به همین جرم برکنار ساخت. وزیر دفاع را هم که اشاره خواهم کرد، پیش از وی به بهانه ی دیگری برکنار ساخت.
یکی دیگر از نیرنگ های ترامپ، برای جلوگیری از پیروزی رقیب، واداشتن چند تن از فرمانداران ایالتی جمهوری خواه بود برای برکنار ساختن دارنده گان آرای کالج انتخاباتی و گزینش جانشین آنان از جانب مجلس ایالتی، نیرنگی که از جانب دادگاه ها ممنوع اعلام شد. ترامپ حتا در صدد برآمد گارد ملی را به سود خود، به میدان بکشاند و با قوه ی قهریه از شمارش آرای پستی جلوگیری کند. مساله ی مهمی که با کنایه ی رئیس ستاد نیروهای مسلح، دایر بر این که ما به قانون اساسی آمریکا سوگند خوردیم و پاسدار قانون اساسی آمریکا هستیم، و نه رئیس جمهور و …، فاش شد.
ترامپ پس از همه ی ناکامی ها و تودهنی خوردن ها، از شماری از دوستان حزبی، تا فرمانداران، سناتورها و نماینده گان کنگره از هر دو حزب، وزیر دادگستری ایالت تگزاس و هیجده ایالت دیگر تحت اداره ی جمهوری خواهان را با یک صد و بیست و نه نماینده ی کنگره بسیج نمود تا از دیوان عالی فدرال درخواست کنند با تائید تقلب انتخاباتی، رای به تجدید انتخابات بدهند. درخواستی که بی درنگ از جانب دیوان عالی فدرال رد شد. جالب توجه این که از نه عضو دادگاه عالی فدرال، شش عضو از جمهوری خواهان هستند و سه تن از آنان را خود ترامپ در طی چهار سال گذشته به سنا معرفی نموده است. این رای دیوان عالی فدرال، جدای از این که تودهنی محکم ـ تری بود برای ترامپ و جولیانی وکیل گستاخ تر از خود وی، که هم چنان دم از تقلب انتخاباتی می زند، در عین حال تائیدی است بر استقلال قضات دادگستری دیوان عالی فدرال از دولت و رهبران حزبی و ایالتی!
اینک با وجود آن که نماینده گان برگزیده کالج انتخاباتی در پنجاه ایالت و شهر واشنگتن که به سهم خود، شهر ـ ایالت است، آرای خود را ارائه داده اند و ترامپ با 232 رای در برابر 306 رای بایدن از گردونه ی رقابت خارج شد و سیل تبریک از جانب روسای کشورهای خارجی و چهره های سرشناس از جمله جان میچل رهبر اکثریت جمهوری خواهان سنا، به سوی جو بایدن به عنوان رئیس جمهور برگزیده ی آمریکا جاری شد، وی شنبه ی گذشته با بسیج شبه فاشیست های پراود بویز(Proud Boys ) آنان را برای پشتیبانی از خود و تائید ادعای تقلب انتخاباتی، در برابر کاخ سفید به رژه واداشت.
ترامپ که در دور نخست با انبوهی از وعده های انتخاباتی دایر بر دگرگونی در سیاست های داخلی و خارجی آمریکا، از جمله بازگرداندن نظامیان از پادگان های برون مرزی و آن سوی دریاها، بنای دیواری در مرزهای جنوبی کشور برای جلوگیری از ورود پناه جویان آمریکای لاتین، افزایش تولید داخلی و در پرتو آن افزایش مشاغل و غلبه بر بی کاری و ده ها وعده ی تلخ و شیرین دیگر، به میدان آمد، اگر چه در این دوره ی انتخاباتی درمانده در برابر سرایت ویروس کرونا و گسترش بیماری و مرگ و میر ناشی از کرونا و انبوه بی کاری ناشی از آن، جز حمله های هیستریک به رقیب و برگزاری مانورهای مشترک با ناتان یاهو، نخست وزیر اسرائیل، چیزی برای گفتن و عرضه به شهروندان آمریکائی نداشت، تلاش می نمود خود را رئیس جمهور موفقی جلوه دهد که به همه ی وعده های انتخاباتی خود عمل کرده است. در ادامه ی این مردم فریبی ها، بنا داشت بازگرداندن دو هزار و پانصد تن از سربازان آمریکائی مستقر در افغانستان را خروج نظامیان آمریکا جلوه دهد که در پیوند با هم پیمانان اروپائی و استرالیا، که بنا به درخواست آمریکا، در افغانستان حضور نظامی دارند، با مخالفت اسپر وزیر دفاع مواجه شد، امری که برکناری وی از سمت وزارت را با خود داشت و به ادعای ترامپ دود شد.
وی در طی چهار سالی که به پایان می رسد به اندازه ی همه ی روسای جمهور پیشین، فرمان تویتری صادر کرده و بیش تر از هر رئیس جمهور دیگری، مهره های خودگزیده، از وزیر تا مدیر و سخن گو دود کرده است. اصطلاح دود کردن را هم مرتب خود وی به کار می گیرد. با این وجود نباید پنداشت که ترامپ آدم خرفتی است و نمی داند چه کار می کند. از آن جا که پیشینه ی دلالی و خرید و فروش ساختمانی دارد و در همه ی داد و ستدها به میزان سود اندیشیده است، با همین متراژ دلالی، به کار سیاسی و مبارزه ی انتخاباتی روی آورده است. در جریان رقابت های انتخاباتی در دور پیشین و دور کنونی، به گفته ی رقیبان حزبی، خود و بسته گان اش وجوه هنگفتی اخاذی کرده، به جیب زده اند و در همین زمان کوتاه چهار ساله، به اندازه ی سی سال، هر کدام از دیکتاتورهای سرشناس جهان سومی، یا رهبران الیگارشی حزبی و دولتی اروپای شرقی پول به جیب زده است. پول پارو کردن، به شیوه ای آن چنان آشکار و گستاخانه، که هیچ دیکتاتوری جرات بروز آن را به خود نداده است.
در نظام های دیکتاتوری و استبدادی، روسای جمهور، نظامیان، امنیتی ها و بسته گان دور و نزدیک آنان، برای غارت گری و چپاول اموال عمومی و دریافت رشوه، باز است اما در نظام های دموکراسی، هر چیزی و از جمله دزدی و رشوخواری رهبران هم حساب و کتاب دارد و بهره مندی شخصی از اموال دولتی، یا دریافت هدایا از دیگران، با ظرافت های ویژه ای انجام می گیرد. ترامپ در آغاز زمام داری خود در سفر به عربستان، در یک قلم، هدایایی معادل دویست میلیون دلار و سفارش ساخت یک کشتی تفریحی هشتصد میلیون دلاری را از ملک سلمان، دریافت داشت. در اقدام دیگری دایر بر کاهش میزان مالیات بر درآمد به پانزده در صد، سود خانواده گی وی به یک میلیارد دلار تقویم شد. هر چند که وی طی سال های گذشته، با حساب سازی از پرداخت مالیات طفره رفته، و برای نمونه در سال 2016، سال انتخاب خود به مقام ریاست جمهوری، هفتصد و پنجاه دلار مالیات می پردازد. اما چون نمی تواند همه ساله حساب سازی کند، با کاهش قانونی و تثبیت پانزده در صدی مالیات بر درآمد، سودهای کلان سال های آینده را بدون حسساب سازی آشکار به جیب خواهد زد.
سوای دریافت هدایا، از حق دلالی فروش یک صد و بیست میلیارد دلاری سلاح به عربستان و رقم فزون از پنجاه میلیارد دلاری به آمارات عربی، باید نام برد که به حساب شخصی وی و داماداش جرارد کوشنر واریز خواهد شد. حتا اگر حق دلالی را یک در صد بدانیم، این رقم درآمد بادآورده، به دو میلیارد دلار سر می زند. حال آن که میزان دلالی فروش اسلحه بالاتر از یک در صد است و گاه تا پنج در صد محاسبه می شود. اما حق دلال زمانی پرداخت خواهد شد که قرارداد فروش سلاح به تائید کنگره و مجلس سنا رسیده باشد. از این روی ترامپ با از دست دادن مقام ریاست جمهوری و ترک کاخ سفید، چه بسا ورای ناکامی از دریافت حق دلالی کلانی که چشم را می زند، کشتی تفریحی سفارشی را هم امیر محمد، یا شخص دیگری که به مقام پادشاهی عربستان برسد، خود سوارشود. از جانب دیگر، یکی از وعده های انتخاباتی بایدن، افزایش پنج در صدی میزان مالیات درآمدهای بالای چهارصد هزار دلار در سال است که در صورت تحقق آن، سحر ترامپی کاهش مالیات ترامپ را باطل خواهد ساخت.
سوای گستاخی دریافت هدایای کلان از شیوخ نفتی و حق دلالی های احتمالی ناشی از فروش سلاح، ترامپ به انگیزه ی سود شخصی، چه در پیوند با اوکرائین و چه در پیوند با دانمارک، رسوائی دیپلماسی را به نمایش گذاشت. پرداخت کومک تصویب شده ی سنا به اوکرائین را که دیرتر افشا شد، موکول به پرونده سازی علیه فرزند بایدن قرار داد و هنگامی هم که دو سال پیش از این، برنامه ی سفر به کشور دانمارک داشت، در آستانه ی سفر به این کشور بر زبان جاری ساخت که قصد دارد جزیره ی بزرگ “گروئن لند”، یا “گرین لند” را از دانمارک خریداری و در آن خانه سازی کند.
گروئن لند سرزمینی است به گستره ی چند ایالت آمریکا، که هم اکنون نیمه مستقل است و در آینده ای نه جندان دور، چه بسا به عنوان یک کشور مستقل با حق حاکمیت ملی اعلام موجودیت نماید. اما ترامپ هم چنان خریدار است و با شنیدن پاسخ نخست وزیر دانمارک که گروئن لند فروشی نیست، از سفر به دانمارک روی برگرداند.
با توجه به این بهره مندی های ناشی از امتیاز ریاست جمهوری است که ترامپ می خواهد به هر وسیله ی ممکن، یک دوره ی چهار ساله ی دیگر در کاخ سفید لم بزند و آن چه گستاخی کنونی وی را رقم می زند، امیدواری به انتخابات میان دوره ای ایالت جورجیا برای گزینش دو تن از سناتورهای این ایالت است که در پنج ژانویه ی سال آینده برگزار می شود. جمهوری خواهان که به طور سنتی این ایالت را در تیول خود دارند، در انتخابات این دوره، سوای از دست دادن کالج انتخاباتی به سود دمو کرات ها، نتوانستند دو کرسی سنا را هم در دور نخست تجدید کنند و انتخابات به دور دوم کشید. اینک ترامپ با داغ کردن اتهام تقلب انتخاباتی، امیدوار است با کسب این دو کرسی، جمهوری خواهان اکثریت خود را در سنا حفظ کنند و او به عنوان رهبر دوره ای حزب جمهوری خواه، بتواند با تکیه بر این اکثریت در برنامه های بایدن اختلال ایجاد کند و با ناکام گذاشتن دموکرات ها، راه خود را برای انتخابات چهار سال آینده هموار سازد.
بی گمان آرزوی بازگشت ترامپ به کاخ سفید، اگر محال نباشد چندان آسان نخواهد بود. زیرا نخست این که ده ها تن از فرمانداران ایالتی، سناتورها، میلیاردرها و نماینده گان کنگره، از هم اکنون برای دور آتی صف بسته اند و چه بسا حریف توانائی در همان دور مقدماتی وی را از گردونه ـ ی رقابت های انتخاباتی بیرون اندازد، یا با جریان افتادن پرونده های رسوائی سیاسی، مالی و تجاوز جنسی، به پای میز بازپرسی و دادگاه کشیده شود. اما همان گونه که برلسکونی نخست وزیر پیشین ایتالیا که به سب رسوائی مالی و تجاوز جنسی و سرکوزی رئیس جمهور پیشین فرانسه که به جرم رشوه خواری تحت تعقیب است با همه ی بند و بست ها نتوانستند بار دیگر بر مسند قدرت باز گردند، بی گمان برای ترامپ و دار و دسته اش هم چشم انداز روشنی متصور نیست.
دنیای سیاست، دنیای شگفتی است و هر بار در گوشه ای از جهان، شگفتی تازه ای به نمایش در می آید. اگر بخواهیم مقایسه کنیم جلوس ترامپ به قدرت سیاسی را با جلوس خمینی به رهبری انقلاب ایران باید سنجید. همان گونه که در آستانه ی انقلاب ایران در سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت، در میان انبوه سیاست پیشه گان، خمینی با کم ترین دانش سیاسی و اجتماعی و بدون تجربه ی سیاسی و منصب اداری، از روضه خوانی به مقام رهبری یک جنبش مهم سیاسی ارتقا مقام یافت و همه ی رقیبان را از میدان خارج ساخت، یا به پشتیبانی از خود واداشت؛ ترامپ هم در جریان مبارزه درون حزبی و در دور مقدماتی انتخابات سال دوهزار و شانزده میلادی، با کنار زدن رقیبان حزبی، برای کسب نامزدی حزب جمهوری خواه، رهبران و چهره های سرشناس حزبی را به پشتیبانی از خود ناچار ساخت.
خمینی با شعار اسلام و قسط اسلامی، که اسلام همه چیز است و آویختن به حبل اله (ریسمان خدا)، حلال مشکلات ما است، به بسیج توده های ناآگاه و متوهم به اسلام و روحانیت پرداخت، ترامپ این سرمایه دار نوکیسه و دلال ساختمانی پیشین، با شعار “Amerika First” و آمریکا را دو باره قوی خواهم ساخت که از رونالد ریگان رئیس جمهوری پیشین به عاریت گرفته بود به بسیج عقب مانده ترین لایه های اجتماعی، سفیدپوستان شوینیست، طیف نژادپرستان مخالف آفریقائی تباران و بخشی از کارگران نومید از سیاست های بی خردانه ی دموکرات ها در جریان بحران مالی و اقتصادی دوهزار و هشت تا دو هزار و دوازده، پرداخت. خمینی توانست در پی سرکوب جنبش مبارزاتی و آزادی خواهانه ی کارگران و زحمت کشان و خلق های تحت ستم دوگانه، جنبش ارتجاعی اسلامی را در ایران و دیگر سرزمین های اسلامی رونقی تازه بخشد، بساط خلیفه گری را در ایران بر پا کند و با شعار صدور انقلاب اسلامی، زمینه ای فراهم سازد تا فراتر از خاورمیانه، از شمال تا غرب و شرق آفریقا و از افغانستان تا اندونزی و فیلپین، در رقابت با اسلام شیعی، اسلام وهابی سنی گرا هم مشتعل شده، رشد پدیده ای به نام تروریسم اسلامی را به دنبال آورد.
شایان توجه است که شعله ور شدن جنبش ارتجاعی اسلامی در منطقه، برای آمریکا فرصتی طلائی فراهم ساخت تا گروه های جهادی، طالبان و ال قاعده را مسلح وبه کومک شیوخ نفتی تامین مالی نموده، در افغانستان علیه اتحاد شوروی پیشین و رژیم سکولار خلقی ها همه جانبه تجهیز سازد و طی دو دهه پس از آن، با همین تجربه، به پشتوانه ی کومک های بی دریغ مالی و نظامی عربستان و دیگر شیوخ نفتی، رژیم های سکولار عرب، از الجزایر تا لیبی و از سوریه تا یمن را مورد تعرض قرار دهد. بگذریم از این که جریان “ال قاعده” ی سیا ساخته، با حمله به برج دوقلوی نیویورک، دست ارباب را هم گاز گرفت، یا علی سامرائی رهبر داعش پس از موفقیت های اولیه در خاک عراق، با یورش به کوردستان سوریه، از خط فرمان آمریکا و سعودی سرپیچی نمود.
چهار دهه پیش از روی کار آمدن ترامپ، پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، رونالد ریگان، یک هنرپیشه ی دست دوم فیلم های هالیودی، سوای شعارهای تند و تیز ضد کمونیستی و ضد کارگری، وعده داد پس از رسیدن به مقام ریاست جمهوری، به تنبیه جمهوری اسلامی بپردازد و ترامپ هم به نوبه ی خود، چه در دور پیشین انتخابات که برنده شد و چه در دور کنونی، به شیوه ریگان، برای جمهوری اسلامی خط و نشان کشید. البته تا حدودی هم در ظاهر امر به وعده ی خود وفا نمود و در واقعیت امر برای داغ کردن بازار اسلحه و به انگیزه ی فروش هر چه بیش تر سلاح به کشورهای عربی حوزه ی خلیج فارس، با بزرگ نمائی از نقش جمهوری اسلامی، از برجام خارج شد و با برقراری تحریم های مالی تازه علیه جمهوری اسلامی بر آن بود تا این رژیم را به پای میز مذاکره بنشاند، که این خواست ناکام ماند. اما چشم انداز وی دایر بر محدودیت برد موشکی جمهوری اسلامی و بازداشتن این رژیم از تولید بمب اتمی، مساله ای نیست که دموکرات ها بتوانند نادیده انگارند.
هر چند شماری نه چندان اندک از ایرانیان برون مرزی و درون مرزی، از شاه پرستان تا هواداران سازمان مجاهدین و احزاب راست کورد و عرب و بلوچ و آذری، تا طیفی از لیبرال ـ دموکرات ها، از تشدید فشار ترامپ بر جمهوری اسلامی خوشنود هستند و به پیروزی دوباره ی وی در انتخابات این دوره امید بسته بودند تا در چهار سال آینده جام زهر دیگری را بر خامنه ای بنوشاند و به تسلیم وادارد. اما به این واقعیت توجه ندارند که امپریالیسم آمریکا و نظام صهیونیستی اسرائیل، سخت به وجود جمهوری اسلامی و بقای حکومت اسلامی در ایران نیازمندند و ترامپ بارها بر زبان جاری می ساخت که در صدد سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. زیرا اگر آوازه گری نسبت به خطر جمهوری اسلامی در میان نمی بود ترامپ کجا می توانست قرارداد فروش صد و بیست میلیارد دلاری با عربستان امضا کند و یا شیخ نشینان حوزه ی خلیج فارس را وادارد یکی پس از دیگری، با اسرائیل مراوده ی دیپلماسی، سیاسی و بازرگانی برقرار سازند.
ترامپ برای کسب مقام ریاست جمهوری، با بستن اتهام تقلب انتخاباتی به ده ها هزار، شهروند زحمت کش آمریکائی، که در این دوره دست اندر کار انتخابات بوده اند، اهانت می کند و دروغ می بندد. چنین چهره ی دروغ گو و دروغ سازی، چه گونه می تواند از حقوق مردم ایران دفاع کند. بایدن و هریس را که برگزیده ی اکثریت شهروندان آمریکائی هستند و در چهار سال آینده اداره ی بزرگ ترین امپراتوری جهان را عهده دار خواهند بود، به تقلب متهم می سازد. چنین شخصیتی که می تواند به آسانی و در برابر جهانیان یاوه سرائی کند و به بهانه ی هزینه ی دادگاه، در طی شش هفته پس از برگزاری انتخابات هفتصد میلیون دلار از شهروندان نژاد پرست و راست گرای آمریکا اخاذی کند، چرا نتواند با جمهوری اسلامی کنار آید.
پرسیدنی است که چرا ما ایرانی ها، یک جانبه نگر هستیم. نقطه قوت ها را می بینیم، نقطه ضعف ها را نادیده می گیریم. یا نقطه ضعف ها را آن چنان بزرگ نمائی می کنیم، که نقطه قوت ها را زیر بگیرد. چون جمهوری اسلامی در پیوند با ترامپ دم از مخالفت می زند، پس ما باید دم از مخالفت نزنیم و معیار ما جمهوری اسلامی باشد. نکته ی در خور توجه دیگر این که هم طیفی از اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی، از باخت ترامپ و روی کار آمدن بایدن ملول هستند و هم طیفی از جناح فوق ارتجاعی درون حاکمیت، که بیم آن دارند مذاکرات احتمالی اصلاح طلبان حکومتی با بایدن در طی چند ماه آینده، به زیان انحصارطلبی آنان مبدل شده، به سدی در برابر دورخیز برداشتن آنان برای تصرف دولت تمام شود.
اپوزیسیون دل سوخته از شکست ترامپ، به درستی سیاست خشن و سرکوب گر رژیم جمهوری اسلامی در درون کشور و مداخله ی نظامی برون مرزی در عراق، سوریه، لبنان، یمن، عربستان و بحرین را می بینند و خطر اسرائیل در منطقه و تجاوز مداوم به حقوق ملت فلسطین، یا منافع امپریالیستی آمریکا در خاورمیانه و جهان را نمی خواهد بپذیرد و یا با دیده ی اغماض می نگرند.
چه تفاوتی بین سیاست صدور انقلاب اسلامی شیعی مسلک جمهوری اسلامی با سیاست صدور اسلام وهابی مسلک عربستان و ترکیه وجود دارد. هم اکنون چه تفاوتی بین عمل کرد عربستان و ترکیه از یک جانب و جمهوری اسلامی از جانب دیگر، در پیوند با جنبش مبارزاتی و آزادی خواهانه ی مردم سوریه از کورد و عرب و آسوری وجود دارد. جز این است که جمهوری اسلامی در صدد حفظ نطام علوی و بقای خانواده ی اسد است و عربستان و ترکیه یک نظام اسلامی وهابی مسلک را در چشم انداز می بینند. مگر در یمن غیر از این است که عربستان برای سرکوب جنبش مبارزاتی مردم یمن، در پشتیبانی از علی عبداله صالح رئیس جمهور برکنار شده و مقتول توسط حوثی ها، به این کشور لشکرکشی کرد و جمهوری اسلامی در پشتیبانی از شیعیان حوثی، برای برپائی حکومت اسلامی، یا دست کم حزب اله دیگری از نوع حزب اله لبنان.
به راستی حجم انبوه سلاح های ناشی از قرارداد صد و بیست میلیارد دلاری عربستان و آمریکا را تنها تهدیدی علیه جمهوری اسلامی باید دانست یا چماق گنده ای برای سرکوب جنبش مبارزاتی تمام منطقه، از عربستان ویمن و بحرین، تا ایران و افغانستان و پاکستان، و به راستی چه تضمینی وجود دارد که از هم اکنون برای مبارزه با نظام جانشینی جمهوری اسلامی تدارک نبینند و با روی کار آمدن یک نظام سیاسی مردمی، نه حتا سوسیالیسم تمام عیار، این سلاح ها علیه آن به کار گرفته نشود. چون با توجه به اوضاع بحرانی جمهوری اسلامی، بدیهی می نماید که این رژیم در حال زوال است و تا زمان تحویل این سلاح ها به عربستان دوام نخواهد آورد.
ترامپ که با وعده های فراوان به میدان آمد در طی این چهار سال، بیش ازهر چیز در تدارک تجدید انتخاب خود برآمد و تحقق وعده های انتخاباتی را پشتوانه ی این آماج قرار داد. با برهم زدن قرارداد بازرگانی با کانادا و مکزیک به بهانه ی مازاد صادراتی آن دو کشور و قرار داد هشت جانبه به کشورهای جنوب شرقی آسیا و بستن عوارض گمرکی بر واردات چینی و اروپائی، بر این پندار بود که سطح اشتغال را در درون کشور بالا می برد. اما این حربه چندان موثر نیفتاد و این اقدامات تنزل سطح زنده گی بخشی شهروندان را به ارمغان آورد و اگر اشتغالی هم صورت گرفت بیش از آن که ناشی از افزایش هزینه کالاهای وارداتی و افزایش قدرت رقابت کالای داخلی باشد به پایان دوران رکود دهه پیشین بر می گردد. البته پدیده ی کرونا، همان گونه که از این پیش اشاره کردم، همه ی امیدهای وی را برای غلبه بر بی کاری و افزایش سطح اشتغال بر باد داد.
از آن جا که در پرتو واکنش متقابل چین دایر بر افزایش هزینه ی گمرکی کالاهای امریکائی و تهدید متقابل کشورهای اروپائی، شگردهای بازرگانی ترامپ ناکام ماند، وی به تشدید مانور در خاورمیانه روی آورد. هر چند از بدو ورود به کاخ سفید با نادیده گرفتن بیش از ده قطع نامه ی شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در باره ی مناسبات آتی دو کشور فلسطینی و اسرائیلی، و دهن کجی به صد کشور جهان که با حکومت خودمختار فلسطین مناسبات سیاسی دارند، در تائید سیاست های تجاوزکارانه و توسعه طلبانه ی ناتان یاهو، شهر قدس را با بخش شرقی آن به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت و سفارت خانه ی آمریکا را از تل آویو به این شهر انتقال داد، در سال جاری، سوای تشدید فشار بر جمهوری اسلامی و آسیب رساندن جدی به تاسیسات اتمی و موشکی آن، برقراری پیمان صلح شیخ نشین های عربی با اسرائیل را به محور تبلیغات انتخاباتی خود مبدل ساخت. در تازه ترین این روی دادها، در حالی که چهار هفته ی دیگر باید کاخ سفید را ترک کند، در سمت دلالی اسرائیل، در پاسخ به رسمیت شناختن تمام عیار اسرائیل از جانب مراکش، صحرای غربی آفریقا، را به ملک محمد ششم پادشاه دست نشانده ی مراکش بخشید.
جنبش مبارزاتی مردم صحرای غربی آفریقا به نام “پولیساریو”، بیش از پنجاه سال است که برای کسب استقلال صحرا مبارزه می کند و بر بخشی از صحرا فرمان می راند. این سرزمین بیش از چند سده، در اشغال کشور استعمارگر اسپانیا بود و با خروج اسپانیا در سال 1975، توسط ارتش های دو کشور مراکش و موریتانی به اشغال دوباره در آمد و با کنار کشیدن موریتانی، این مراکش است که به تنهائی به اشغال آن ادامه می دهد. شورای امنیت سازمان ملل متحد، اشغال صحرا توسط مراکش را محکوم ساخته و ترامپ انگار از املاک شخصی می بخشد. مراکش و اسرائیل، در طی پنج دهه ی گذشته، مناسبت بسیار دوستانه و همه جانبه داشته اند و اعلام رسمیت دادن به آن، در برش کنونی را از آخرین برگه های تبلیغاتی ترامپ و ناتان یاهو باید دانست.
شاید جریان هایی از سیاست های کاسب کارانه ی ترامپ خوش حال باشند. اما سیاست های کاسب کارانه ی ترامپ نه در خدمت بهبود مناسبات جهانی، یا گسترش دموکراسی و حقوق بشر، که در خدمت ضد انقلاب جهانی، بحرانی آفرینی، برپائی آشوب و ایجاد ناامنی درجهان دور می زند. بستن دروازه های آمریکا بر روی مهاجران و پناه جویان گرسنه و بی کار کشورهای غارت شده ی آمریکای لاتین، تشویق کشورهای اروپائی برای بستن مرزهای خود، بر روی پناه جویان آسیائی و آفریقائی تا مبادا از اروپا روانه ی آمریکا شوند را باید جنایتی بزرگ علیه بشریت و انسان های درمانده در سرزمین مادری خود دانست. برقراری مناسبت نیکو با دولت اسلامی ـ فاشیستی اردوغان در ترکیه، مشارکت در جنایت علیه مردم کورد و دمورات این سرزمین است. تشدید محاصره ی کوبا، نیکاراگوئه و ونزوئلا، و پشتیبانی از رژیم های شبه فاشیستی آمریکای جنوبی و اروپای خاوری نمونه ی دیگری از این سیاست کاسب کارانه است. بازی کردن با سرنوشت مردم کورد سوریه در “روژآوا”، با پیمان شکنی عریان و بی دفاع گذاشتن مردم روژآوا، در برابر تهاجم ارتش ترکیه که با چراغ سبز وی، به اشغال عفرین و نوار مرزی شمال سوری پرداخت. آن چنان رسواآمیز و پیمان شکنی آشکاری بود که اعتراض شدید “جان بولتن” مشاور آمنیتی وی را برانگیخت و طبق رفتار ترامپی، در واکنش به نظر مخالف، برکناری وی ازسمت مشاور امنیتی را با خود داشت.
در میان انبوه زشت کاری ها و اعمال سیاست های خشن ضد بشری ترامپ، باید به خروج وی از پیمان سران در پاریس اشاره کرد.
پس از چند دهه تلاش پرشور همه جانبه ی گروه های هوادار محیط زیست در سراسر جهان و از جمله آمریکا، سران کشورهای صنعتی در سال دو هزار و پانزده میلادی در پاریس به توافق رسیدند تا از گرمای بیش تر کره ی زمین که نتیجه افزایش انیدرید کربنیک حاصل از سوخت های فسیلی است، جلوگیری کنند و با کاهش میزان انیدرید کربنیک، افزایش دو درجه گرمای زمین را تا سال دوهزار و پنجاه میلادی ثبیت نمایند. از آن جا که آمریکا و چین بزرگ ترین مصرف کننده ی سوخت های فسیلی هستند، این تصمیم سران بدون توافق این دو کشور تحقق نخواهد پذیرفت و در شرایطی که چین مانند دیگر کشورها به این پیمان پای بندی نشان می داد، ترامپ خروج آمریکا را با مجاز دانستن Dirty work از این پیمان به طور رسمی اعلام کرد. بی گمان با افزایش بیش تر میزان انیدرید کربنیک و افزایش دمای ناشی از آن، تغییر شتاب آمیز اکولوژی زنده گی گیاهان، جانوران و بقای انسان را با خطر جدی مواجه خواهد ساخت.
اگر جا به جائی دو مهره ی امپریالیستی، هیچ نقش دیگری هم در درون جامعه ی آمریکا و جهان نمی داشت، اما همین که بایدن با گزینش جان کری وزیر امور خارجه ی پیشین آمریکا در دولت اوباما و یکی از معماران پیمان پاریس را به سمت مشاور خود در امور محیط زیست برگزیده، نشانه ی بازگشت آمریکا به تعهدات اوباما و پیمان پاریس است و به فال نیک باید گرفت.
مجید دارابیگی
هیجده دسامبر دوهزار و بیست