ای تهی دست رفته در بازار
ترسمت پرنیاوری دستار
سعدی
رکن اساسی پادشاهی، سرکوب است، امری که انتخاب را بر نمی تابد وبا آن هم خوانی ندارد.تمامی درگریها در طول تاریخ برمنبا غارت ، چپاول، گسترش،و ناسیونالیستی و
انباشت بوده است.از انجا که سلظنت را کسی به دیگری عطا نمی کند،،و سنت تعویض آن همیشه با جنگ و خون ریزی ، میان تبارداران، اشراف، و بلند پایگان به عنوان بوده است. سرکوبگری شاهان رابطه ای تنگاتنگ با قدرت نوین داشته است. درهنر و ادبیات جهانی مملو ازاین توصیفات اشاره شده است. شاهان قدرت تام داشتند، وسرنوشت انسانها به دست آنها بود. به قول سعدی مزد چوپان شیر است، دمیدن در شیپورجنگ ها، صلح نامه ها و توسعه ي«فضای حیاتی» ازوظایف شاه بود. وشاهان روح قانون مند نداشتند. و فلسفه «چرا من شاه نباشم» درمقابل شاه مستقروسوسه ای بود، که می توانست شاهی را سرنگون وبا خمیرمایه ای از جا طلبی یا خواستهای دمکراتیک درخود داشته باشد یا بر فراز سر مردم یا باحمایت انها رخ دهد، .مثلآانقلاب مشروطه خواستار سرنگونی شاه قاجار نبود، بلکه بر محور قانونمند شدن شاه یاهمان مشروط نمودن قدرت قبله عالم بود. بند اول قانون اساسی وضعیت را تعین کرد حکومت شاهنشاهی ایران، درسلطنت شایسته سالاری کنار نهاده میشود.درانقلاب فرانسه که بساط شاه را درهم پیچیدد و در انگستان پادشاهی قانون مند گردید، به لحاظ جهانی تاثیرات مهمی از خودشان بر جای گذاشتند. از این بابت در انقلاب مشروطه درسال 1906 ودیگرانقلابات اروپایی سهم سزائی داشتند. در فرهنگ مردم شاه و شاهزاده یک نوع برتری یکی بر همگان است.شاه نماینده خالص ، پاک و نشانه ای از همه مردم بود از بابت تن اواز هر گونه شکاف و تناقض دور کنند.. بنا بر این هر گونه تفکرو سری بدون تاج به دست جلاد سپرده میشد.
سلطنت طلبان از دوران طلایی و شکوفا که با طاعون جمهوری اسلامی درگیرند ، از دو پهلوی سخن بسیارمی گویند ، دوران پاک و یک پارچگی که دو پهلوی آنرا سامان بخشیدند ، تا اسطره شاهی راا از تبار انچه توسط امر سرکوب شده تصرف شده رها سازند . این مقصدی است که دو پهلوی قصد داشتند با اسطوره شاهان پیوند بخورند. ساختار داستانی که ریشه افسانه ایش نه تاریخ مادی مردم، بلکه از تفکر سلطه آب می خورد، حال طرف داران سلطنت به مثابه یک امر سرکوب شده در نظر دارند . وارد صف مبارزات مردم شده و آنرا هدایت و تجات دهند بدون روایت انچه بوده و تلاش دارد چهره ای اسطوره ای بدان بخشند ، تناقض و شکاف، که با وااقعیت تاریخی ندارد را سرپوش گذارنند.. و نسلی که امروز در چهل و اندی سال یا به دنیا نیامده بودند و یا دوران بازیگوشی های کودکانه بودند.هر دوپهلوی دیکتاتور بودند آنها حقوق دمکراتیک نا دیده گرفتند. نهاد های سرکوب را توسعه دادند، زندان و شکنجه و اعدام را قانونی کردند.آیا انها دیکتاتور نبودند. حال باید آن گذشته ی دردناک را رها نمود به مثابه گذشته بدان نگریست و فراموش نمود. و تاریخ را نمی توان نقطه چین کرد.. انقلاب ایران چند لایه بود، عدم آزادی های اجتماعی یکی از شاخصهای آن بود.تکبر شاه و خود بزرگ بینی. سرکوب از شاه پهلوی یک کلوزآپ دیکاتوری تمام عیار بود. بهتر آنکه نگاهی به کتابهای چند جلدی اسداله علم انداخت. شاه نماینده طبقات سلطه گر، که بر فرو دستان فرمانروایی میکرد.تا نیازهای سرمایه جهانی را سامان بخشد و انقلاب سفید درانطباق با این سیاست بود. که نیروی عظیمی را از زمین جدا ساخت تا در شهرها روانه کارخانه ها گردند. و در حاشیه شهرها و در حلبی آدی ها آنها را گوپه کرد تا زیست کنند، در خدمت سرمایه مالی جهانی قرارگیرند.بنا بر این انقلاب سفید هیچ ارتباطی با منافع واقعی و دمواکراتیک توده ها نداشت. از انجا که هر گونه کنش سیاسی و آزادی خواهی و دمکراسی جزائی سنگین داشت. در ده آخر برای ورود به تمدن بزرگ سرکوب شدت یافت . هر گونه تحرکی دراین زمینه را توطئه ای از جانب ارتجاع سرخ و سیاه بیان می فرموند! . هر صدائی را هر دو پهلوی در نطفه خفه می نمودند. بنا براین پرونده هر دو پهلوی سیاه است. و نهاوندی درباری می گوید« کسی نمی توانست تحلیلی از وضعیت بد اقتصادی به شاه گزارش دهد» سلطنت طلبان مهر بر دهان می زنند.
مردم ناامید شده از تحول در زندبه میان ایدگیشان قیام کردند و سلطنت را بر انداختند، اما گرفتار در تفکر ارتجاعی و واپسگرای اسلامی با ریشه های در تاریخی شیعه شدند. اکثریت چپ هم که انرا با بینش ضد امپریالیستی اش با مار در استین خمینی بیت کردند. مردم بر اساس درکشان و اگاهی کاذب شان همیشه از مردگان اسطوره می سازند .پس تاریخ روایت دیگری دارد تاریخ سلطه و تاریخ تهی دستان و شورشگران که با شادیهای زود گذر و اندوه مادنگار زیست می کنند.زمانی که شاهزاده به تبار خویش مینازند.و درمانده گان با ظاعون جمهوری اسلامی درگیرند و با تباهی،ویرانی،نامیدی زیست می کنند. مسلم است رسانه های جمعی خارج بر آمده به نان خویش اندیشه می کنند، تا تنور چه کسی بایستی گرم شود!
حال پهلوی سوم بر صحنه آمده است، اعلام می کند« هدف رسیدن به قدرت نیست، بلکه تلاش برای برقراری سیستمی است که قدرت هرگز در اختیار یک فرد و گروه نباشد، بلکه : نجات ایران : است . این وارثت و سنت تاریخی شاهان است. که ا مر سرکوب شده حال او می خواهد نان و آزادی را به همگان تقسیم می کند .
پهلوی سوم نه اندیشه ورز است، نه سیاست مدار سرد و گرم چشیده، ونه از مکان و زمان جهانی که در آن بسر می برد به خوبی آشنائی دارد ، و نه آنرا می شناسد. تند خوان متنی است از نوشتار دستیاران. شاهزاده نگران است که درطوفاان های مردمی همچنان نا مانده گار بماند.
می گوید«موفقیت در اتحاد است اختلافات را کنار بگذارید، و خود بزرگ بینی و فارغ از گذشته و گرایشات سیاسی و روی یک هدف متمرکز شوند نجات ایران،
آیا اختلافات یک امرذهنیست که وجودش ناشی از خود بزرگ بینی ست ، اختلافات بر سر اهداف مبارزات اجتماعی است ، بین سلطه وامر رهایی تهی دستان و به حساب نیامده ها، بین تبارداران ومردمان بی نام ونشان است . اختلافات از آزادی خواهی و برابر طلبی حقوق دمکراتیک سر چشمه می گیرد. نادیده گرفتن اختلافات زیر شعار نجات ایران نشانه ایست از همه با من ولی من با هیچ کس است .ایران میراث کسی نیست، در آن ملیت ها گوناگون زیست میکنند با اعتقاداتی خاص مختص به خود. نبض اختلافات است ، این همان اختلافات است، که مردم برای دست یافتن به آنها مبارزه می کنند، به زندان می روند، مدام اعدام می شوند. « نجات ایران» به رسمیت شاختن همین اختلافات و همسوء شدن با آنها ست.
او میگوید«هدف اش رسیدن به قدرت سیاسی نیست» او بسیار خوب می فهمد کار بی مزد بردگی است آما او در واقع سهم شیرمی خواهد.و نقص وحرف اساسی اوچیست و در کجاست ؟او از این بیمناک است به فراموش خانه تاریخ نه پیوستن است. البته شکی نیست در یک جامعه آزاد سلطنت طلبان مانند هر شهروند دیگرحق فعالیت سیاسی دارند.اما بدون تبار و وارثت .
او می گوید «مسیر مشخص است اعتصابات ، اعتراضات، نافرمانی مدنی درنقاط مختلف کشور رابه هم پیوند بزنیم در پیمان نوینی که در آغاز از آن سخن گفتم عهدیست که بین مردم درسایه کلی این « پیمان نوین» میتوان امیدوار بود.نافرمانی مدنی را تبلیغ کنید»در این کلمات موج سواری را می توان مشاهده نمود ،شاهزاده غربت نشین از زمانی که تو خود جوانی پیش نبودی مردم برای یک امر مبارزه کرده و می کنند، برابری انسانها بر اساس حقوق دمکراتیک و دخالت در امر سیاست در شب یلدای چهل ساله. آنها صلح طلباند وازدعوتنامه جنگی دستیاران شما بیزارند . مردم اکنون برای زنده ماندن مبارزه می کنند. و آنها قرن هاست چون امروز توسط شاهان سلاخی شده اند.
نگاه کنید به زنان و مردان مبارز که از خود، خانواده شان گذشته اند، در زندان و بیرون از آ ن مبارزه می کنند تا از سد موانع راه خود عبور کنند. که همان از سلطه یکی بر دیگریست آزاد شوند که به معنای همان خود رهائیست. اما زنان شجاع و مبارزآن استقلال دارند، و راه سخت وسنگلاخی را در نافرماانی مدنی یافته اند. درصف نان، از تبعیضات جنسیتی و بیزارایشان راازجامعه مرد سالار با صدای بلند بیان می کنند، تنها نگاهی به دست اورد های هنری انرا به خوبی نشان می دهند. بیاد نیست، یا نمی خواهی بیاد آوری که پدر تاجدار شما بود ، که پلنگ ماده گان زندانی ر ا اولین کس بود که فرمان به شلیک تیر خلاص به انها را فرمان داد.
در پایان درهر کوی و برزن نهاد های سرکوبگر تحت عنوان گوناگونی مستخرند تا هر تحرکی را با شدت تمام سرکوب کنند.، تا سفره بی انتهایشان برچییده نشود در خشم خفته مردمان به روز واقعه. که «پیمان نوین» سرگردان با کی و برای چی گفت گومی کند.