رژیم جنایتکار اسلامی؛ وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران را آنچنان در هم کوبیده؛ که اکنون سلطنت طلبان خود را مدافع دمکراسی معرفی؛ تا بدینوسیله خود از زیر بار مسئولیت تمامی جنایات دوران شاه رها ساخته و با مغز شوئی توده ها؛ آنان را به فراموشی دوران سیاه پهلوی وادارند. پرویز ثابتی معتقد است:”آیا نسل سیاسی 57 فاقدتوانائی قضاوت تاریخی منصفانه در باره کردار خود در انقلاب 57 است؟ آیا شکنجه شدن در زندان شاه بودن بهتر بود یا ایران را تسلیم حزب الله کردن و دست از میهن بکلی شستن و خارج نشین شدن؟ آیا هنوز میتوان به سرنگونی رژیم شاه و روی کار آوردن رژیم اسلام سیاسی افتخار کرد؟”
اینکه سلطنت طب ها میگویند ” کمونیست ها اعتراضات علیه شاه را سازمان داده اند.” واقعیتی روشن است اما در همین حال آنها میگویند: کمونیست ها موجب بقدرت رسیدن خمینی شده و دست به کشتار زدند! و سبب گردیدند مردم تحریک شوند و در نهایت شاه از کشور خارج گردد.” البته در اینجا به عمد از کلمه “ذلت فرار از ایران” استفاده نشده و در دفاع از جانیان سرمایه؛ کمونیست ها را متهم به کشتار مردم کرده اند!
اما نگاه کوتاهی به مقطع انقلاب و زدو بند های آن زمان متوجه میشویم چه کسانی قدرت را به خمینی و حزب الله تقدیم نمودند.
در این نوشته کوتاه به عمد وارد جریان کودتا و وابستگی رژیم شاه و دیکتاتوری و سرکوب تمام عیار او علیه مردم نمیشوم! چرا که بر شمردن آن واقعیات؛ میتواند نکته مهم مورد نظرم را مکدر نماید.
نکته ای که بر آن تمرکز دارم وکمتر به آن توجه شده است؛ ” تشکیل شورای نیابت سلطنت ” است! این شورا در آخرین روزهای حضور شاه در ایران تشکیل شد.
وابستگی شاه به اپوزیسیون ارتجاعی و همراهی وی با در خواستهای آنها؛ خصوصا در همان چند روز آخر حضور شاه در ایران مورد توجه من میباشد. در آن لحظات بود که شاه تصمیم به انتصاب اعضاء” شورای نیابت سلطنت” شد. با نگاهی به چهره های تشکیل دهند آن شورا میتوان نشانه های بارز سرسپردگی شاه را به جریان ارتجاعی زمان و دنباله روندگان آن؛ یعنی سیستم ارتجاعی اسلامی متوجه گردید.
شاه در ابتدا توجهی به درخواست تشکیل این شورا که از سوی سولیوان و از طریق امینی به او منتقل شده بود نشان نداد. اما زمانی که عرصه سیاسی از طریق طرفدارانش بر او تنگ شده بود ؛ از کانال امینی با مذهبیون طرفدار خمینی ارتباط گرفته و از طرفداران خمینی خواست تا افرادی را جهت عضویت در شورای مزبور معرفی نمایند. بر اساس مدارک موجود؛ از این دسته کمتر کسی حاضر به عضویت در “شورای نیابت سلطنت” گردید. از جمله کسانی که این در خواست را نپذیرفتند دکتر یدالله سحابی و دکتر کریم سنجابی بودند!
پس از پاسخ طرفداران خمینی مبنی بر عدم تمایل به حضور در ” شورا” شاه از تشکیل آن “شورا” منصرف گردید.
در نقطه اوج بحران سیاسی و برآمد توده ای ؛ ویلیام سولیوان مجددا به شاه تاکید نمود این شورا باید تشکیل گردد!
شاه از کانال امینی بخش زیادی از نیروهای خودی و طرفدار نظریات خمینی؛ را مورد مطالعه قرار داد؛ از میان آنان ارتجاعی ترین ترکیب را برای تشکیل شورای سلطنت انتصاب نمود. در نتیجه شورائی از ارتجاعی ترین افراد همسو با خمینی و مورد اعتماد خودش تشکیل گردید . این شورا یک بار در حضور شاه و یکبار هم برای انتخاب هیات رئیسه تشکیل جلسه داد و طی آن سید جلال الدین تهرانی را به ریاست شورا و محمدعلی وارسته را به نیابت شورای سلطنت برگزید.
اما سید جلال تهرانی مشهور به شیخ الاسلامی که بود؟
سید جلال تهرانی مشهور به شیخ الاسلامی؛ در سال ۱۳۰۷ در جریان دستگیری سید حسن مدرس همراه او بود و مدتی زندانی شد. در ۱۳۲۶ در کابینه احمد قوام، وزیر مشاور شد. در ۱۳۲۸ در کابینه محمد ساعد وزیر مشاور بود، سپس وزیر پست و تلگراف و تلفن شد. در فروردین ۱۳۲۹ در کابینه علی منصور نیز وزیر پست و تلگراف و تلفن بود. در خرداد ۱۳۳۰ نایبالتولیه آستان قدس رضوی شد. در بهمن ۱۳۳۲ وزیر مختار ایران در بلژیک و از مهر ماه ۱۳۳۷ سناتور انتصابی از آذربایجان شد. او از مخالفان اصلاحات ارضی در دوران شاه بود و پس از ایراد سخنرانی علیه این قانون اصلاحات ارضی، از استانداری خراسان و نیابت تولیت آستان رضوی استعفا کرد. در وقایع خرداد ۱۳۴۲، به لحاظ نزدیکی با روحالله خمینی، اقداماتی در راستای نجات وی به عمل آورد. وی در سنا با نخستوزیران انتخابی شاه، یعنی حسنعلی منصور و امیر عباس هویدا به مخالفت برخاست و غالباً به لوایح دولت رأی کبود میداد. سید جلال تهرانی تنها سناتوری بود، که به لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی (کاپیتولاسیون) که بعداً به صورت قانون درآمد رأی مخالف داد.
پایه های لرزان این شورا خیلی زود از هم فرو پاشید؛ چرا که خمینی در پیامی به تاریخ 28 دی 1357 تاکید کرد «به کسانی که در شورای سلطنت غیر قانونی به عنوان عضویت داخل شده اند اخطار میکنم که این عمل غیر قانونی است و دخالت آنان در مقدرات کشور جرم است و بیدرنگ از این شورا کناره گیری کنند و در صورت تخلف مسئول پیشامدها هستند.»
در 28 دی ماه 1357 آقای سید جلال تهرانی که به عنوان رئیس شورای سلطنت معرفی شده بود، عازم پاریس شد. در مورد علت مسافرت او از سوی خبرگزاریها و تحلیلگران سیاسی چند مساله عنوان میشد. یک اینکه او به درخواست بختیار آمده تا از امام کسب تکلیف کند و آمادگی بختیار را برای اجرای نظرات امام اعلام نماید که مثلاً چه کسانی از افراد مورد نظر امام وارد کابینه او شوند. دیگر اینکه او بدون ماموریتی از طرف بختیار فقط شخصاً میخواهد برای خود کسب تکلیف کرده برگردد ببیند چه کار میتواند بکند. از قول او نقل شده بود چنانچه امام بر دستور قبلی خود مبنی بر غیرقانونی بودن شورای سلطنت تاکید کنند، او احتمالاً از سِمَت خود استعفا خواهد داد.
در روز 30 دی سید جلال تهرانی به نوفللوشاتو رفت و درخواست ملاقات با خمینی را کرد. خمینی از احمد خمینی شنید که ایشان آمده است. او به تهرانی گفته بود باید استعفا بدهد تا خمینی او را بپذیرند. تهرانی هم متن استعفایش را نوشت و فرستاد. و دیگر به ایران باز نگشت!
من این نوشته را با عجله تقدیم کردم و قصدم دفاع از آن انقلابیون راستین است که همواره در جامعه سرکوب شده ایران در اقلیت بوده؛ حرکات انقلابی را موجب شده اند و در نهایت بدلیل در اقلیت بودن؛ همواره سرکوب گردیده اند. آنان چراغ های رهائی بخش مردم ایران بوده اند؛ جایگزین شدن ارتجاع اسلامی و سرنگونی شاه جنایتکار هیچ گونه ارتباطی با درخواست های دمکراتیک مردم و نیروهای انقلاب نداشته و این تفکرات ارتجائی رژیم شاه و رژیم اسلامی بودند که موجب پدیدار شدن چنین حکومت وحشتناکی گردیدند.
ر. باقری