آقای پرویز خرسند در مصاحبه دو ساعت و32 دقیقه و چند ثانیه خود با آقای دهباشی از دقیقه 54 به بعد از رفیق جان باخته حمید توکلی در رابطه با برخوردش با مذهبیها از جمله با خود ایشان و بویژه فرد دیگری یاد میکنند و در دقیقه 58 در رابطه با بقیه کمونیست ها اظهار نظر می کنند. بگذارید نخست متن کتبی مصاحبه را با هم مرور کنیم.
” عجیب که من توی سوآلاتتان فکر میکنم دیدم و یا اگر ندیدم این جور چیزی از توش در میآید که مشهد چه خبره که مجاهد ( آقای دهباشی: دقیقاً ) و فدایی این همه از مشهد در میآیند اونا که اعدام میشن مثلاً مسعود رجوی نمیدانم فلان اینها و از مشهد مشهد درس خواندند کارکردند و فلان از آنور مثلاً آژنگ، توکلی، گلوی، گلوی سیستانی بود آمده بود آنجا، آنجا مارکسیست شد توکلی مثلاً نمیدانم کرد بود، شمالی بود (حمید توکلی فرزند مهدی در سال 1325 در شهر سبزوار متولد شد حمید توکلی پس از اخذ دیپلم در رشته زبان انگلیسی در دانشگاه مشهد مشغول به تحصیل شد. این توضیح در سند شماره 84 بازجویی از حمید توکلی در ساواک تاریخ 18 / 8 /1350قید شده است. سیداحمدی) بهرحال خیلی آدم درشت هیکلی هم بود ولی کوتاه بود که مثلا یک دفعه یکی از این بچههای مذهبی را می زد که چرا، دعوا می کردند با هم، می زدند آن جوجه بود و این میخوردش انو، من رفتم و جداشون کردم از آن بالا بعد گفتم خوب چرا این کار را می کنی، می گفت این مثلاً از توهم خوشم نمیآید توهم چرا چیزی نمینویسی توهم چرا مذهبی می نویسی چرا نرفتی پیش پویان تو؟ چرا با پویان نیستی مثل همیشه، گفتم خوب من هنوز همانم که بودم مذهبی یم خیلی تعجبآور بود براش، من یک مطلبی نوشته بودم او نمیدانست که من نوشتم من نوشته بودم برای اونا سالگرد کتابشون بود کتاب الآن دارم، کتابهایی که مُهر آنها خورده انجمن کتاب یک اطاق هم از دکتر رجایی خدا رحمتش کند گرفته بودند آنجا را کتابخانه کرده بودند بچههای مذهبی که باباهای ثروتمندی داشتند پول میگرفتند از باباشون میآمدند تهران بهترین کتابهارا انتخاب می کردند مثل مثلاً مسیح باز مصلوب، آزادی یا مرگ یا نمی دانم فلان و حاکمیت در اسلام نائینی اینها را می گرفتند با ترجمه آیة الله طالقانی می گرفتند می آوردند توی کتاب فروشی مثلاً 20 درصد یا 30 درصد اینها تخفیف می گرفتند که ما برای دانشجویان می خواهیم، خوب پول سفر برن برگردن و خرجی که توی راه دارن و آنجا و این جا دارن این ها راهم می کردند ولی باهمه اینها وقتی میآمدند به همان قیمتی که خریده بودند می دادند به دانشجویان بعضیها را حتی قسطی میدادند که خرده خرده بیآیند پولشو بدن، توکلی وقتی من جداشون کردم به من گفت اینها آمدند یک انجمن کتاب درست کردهاند بعد میگن استادمان علی شریعتی صحبت می کنند منهم دانشجوی ادبیات هستم ولی آن استاد من نیست، گفتم استاد آن ها هست که، آن ها نوشتند استاد من حالا تو استادش نباش، تو شاگردش نباش، فقط برای این باید بزنیش و آنجوری لت و پارش کنی و خونی و مالی بکنی. ( دقیقه 58 ) یعنی شما این جوری می خواهید با بچههای مسلمان رفتار کنید این یک کشور اسلامی هست نمی توانید به این راحتی مذهب را ریشه کن کنید ( تأکید از من است ) این حتی شباهتی هم به روسیه نداره در صورتی که روسیه هم نتوانست حالا بحث ندارم با تو این مسخره بازیها را نکنی تو وقتی که میگی آن کتاب هایی که این ها می فروشند کتابهای مزخرف مذهبی، چیه، برام بشمار گفت همین مذهبیها معلومه که چه چرت و پرتهای می نویسند. گفتم از کازانتراکیس کتابش را آوردهاند، از رمان رولان مثلاً جان شیفته نمی دانم چیزش را آوردهاند از فلاسفه از پوپر آورهاند از نمی دانم از فلان آوردهاند که کتاب مذهبی که آنها و من قبول دارم تفسیر از مثلاً چیز مثلاً آیته الله طالقانی یه، تفسیر استاد شریعتی یه، اقتصاد در اسلام نائینی یه، اسلام در ایران پتروشفسکی یه با آن موخره که مثلاً چیز نوشته آقای حکیمی نوشته که کاملش کند و او تو جریان چاپش بوده غیراز اینها اصلاّ کتاب مذهبی آن تو نیست تو برو ببین بقیه مال داستایوفسکی، گورکی نمیدانم فلان فالکنر، کازانتراکیس، کالوینو، نمیدانم فلان و برشت کلی کتابها برشت آن توهست هرچه اینها که پاکترین و بزرکترین مارکسیستهای امتحان دادهاند در صداقتشان وایمانشان تو یکبار توی کتابخانه رفتی کتابها را ببینی که چه بچه هایی را می کشند آنجا و این کتابها را میدهند دستشون و این ها میخوانند و اینهایی که ( این را به آنها نگفتم به شما دارم میگم ) “
اما روایت من از برخورد زنده یاد حمید توکلی با افراد مذهبی از جمله خود من و هم چنین تأکید ایشان بطور کلی در رابطه با افراد مذهبی. در ابتدا من خودم را خیلی فشرده برای خوانندگان معرفی میکنم و در ادامه از آشنایم با حمید خواهم گفت، که چگونه از طریق او با مارکسیسم و سوسیالیسم که قبلا جسته و گریخته شنیده بودم، آشنایی بیشتری پیدا کردم، و در نهایت آن را پذیرفتم
در زمان کودتای ننگین 28 مرداد 1332 دربار پهلوی، آمریکا و انگلیس من جوانی 17 ساله بودم که بیش و کم در مبارزات اجتماعی شرکت و طرفداری از دکتر محمد مصدق میکردم. پدرم و من در کارخانه پنبه پاکنی، تولید روغن نباتی و صابونپزی طلوع که متعلق به آقای تنباکوچی در شهر مشهد بود کار میکردیم. و در برخی جلسات مذهبی شهر و دورههای قرآن شرکت می کردم، با جوانان حزب توده ایران نیز در محل کار و زندگیم رابطه داشتم و گاهی در شعار نویسی و پخش اعلامیه به آنها کمک می کردم، که در سال 1333 این رابطه قطع شد.
هرچه زمان میگذشت فعالیتهای مذهبی من بیشتر می شد. تا اینکه با برخی از جوانان هم سن و سال خودم یک جلسه قرآن در شبهای جمعه بوجود آوردیم که بیشتر مکانی برای دیدن یکدیگر در شبهای جمعه و برنامه ریزی برای تفریحاتمان و رفتن به پیک نیک در روز جمعه بود. این دوره قرآن هر هفته در خانه یکی از ماها برگزار میشد. و در ادامه پس از مدتی ما با آقای تدیّن که معمم، روزه خوان و معلم، یا مدیر یک مدرسه خصوصی بود آشنا شدیم که شبهای جمعه میآمد و برای بشکل رایگان روزه میخواند در جریان این فعالیتها این دوره قرآن برای ما جدی تر میشد و برخی مواقع رنگ سیاسی به خودش می گرفت، تا اینکه همین آقای تدیّن سالنی پیدا کرد، و ما این جلسات قرآن را از شبهای جمعه به صبح جمعه منتقل کردیم، که پس از صرف صبحانه، قرآن خوانده میشد، و بعد از اتمام قرائت قرآن فردی را که برای سخنرانی دعوت کرده بودیم آماده سخنرانی می شد. اما پیش از اینکه سخنرانی شروع شود دانش آموزانی که مقالاتی نوشته بودند آنرا قرائت میکردند. ازجمله کسانی که مقاله می خواند زنده یاد امیر پرویز پویان بود، مجموع این برنامهها در نقد و مخالفت با سیاستهای نظام شاهنشاهی در جامعه بود، درهمین روابط بود که من با پویان و آقای پرویز خرسند و سایر دانش آموزان و دانشجویان آشنا شدم، و در همین زمان با تشکل های مذهبی مثل کانون نشر حقایق اسلامی، انجمن تبلیغات اسلامی روابطی را به وجود آوردیم با دانشجویان و دانش آموزان جلسهای بنام جبهه اسلامی برپا کردیم که هرهفته یکبار تشکیل می شد، و گاه به مناسبتی در شهر مشهد اعلامیه پخش می کردیم. ومجموعاً تا زمانی که آقای پرویز خرسند و رفیق جانباخته امیر پرویز پویان به تهران نرفته بودند، به اتفاق ایشان و سایر جوانان دانشآموز و دانشجو دست به فعالیتهای مذهبی می زدیم، آخرین فعالیت مذهبی من و رفیق پویان در مشهد پیش از اینکه سران نهضت آزادی ایران آقایان مهندس بازرگان، طالقانی، سحابیها و سایرین دستگیر شوند. در یکی از جلسات هفتگی نهضت آزادی شرکت داشتیم، علاوه بر این جلسه من وپویان جزوات، اطلاعیهها و سایر مکتوبات نهضت که از تهران می آمد درمشهد پخش میکردیم. ازآنجا که من با کارگران مذهبی محل کار و محل زندگیم رابطه داشتم و در مورد کارگران با پویان صحبت می کردم، در ادامه همین صحبتها و مشورتها به این نتیجه رسیدیم که بد نیست یک جلسه کارگری هم بوجود بیآوریم، لذا این موضوع را به مسئولمان پیشنهاد دادیم، مسئول مشهد گفت من باید از تهران سئوال کنم و پس از مدتی خبر آورد که نهضت آزادی ایران نمی خواهد جلسهای فقط از کارگران داشته باشد که برای من و پویان تعجبآور بود و نمی دانستیم دلیل آن چه می تواند باشد؟ ( بعدها که با مقوله استثمار کارگران از سوی سرمایهداران آشنا شدیم، امتناع آنها برایمان روشن شد.) غیراز این رابطه، من فعالیتهای مذهبی کوچک و بزرگ دیگر نیز داشتم، مجموعه فعالیتهای من تقریباً تا سالهای 1344 – 1343 ادامه داشت از این تاریخ به تدریج فعالیتهای سیاسی و مذهبی من کم شد، اما با پویان که بعد از گرفتن دیپلم در مشهد برای ادامه تحصیل در دانشگاه به تهران رفت رابطه ما با یگ دیگر قطع نشد، سالی چندبار یکدیگر را میدیدیم، در این زمان من در آموزشگاه حرفهای ارتش با سمت افزارمندی استخدام بودم و حرفه جوشکاری برق و کاربیت را به سربازان درس میدادم و حداقل سالی یکبار من به تهران میرفتم و پویان سالی چند بار به مشهد میآمد، و یکدیگر را میدیدیم، و در مورد فعالیتهای گذشته و مسائل سیاسی روز باهم صحبت می کردیم، تا اینکه او در سال 1348 رفیق زنده یاد حمید توکلی را به من معرفی کرد.
ابتدا رفیق جانباخته حمید توکلی پیشنهاد مطالعه مشترک را داد که من پذیرفتم و کتابهایی را که ایشان انتخاب میکردند با هم مطالعه میکردیم، غیرازاین، برخی از کتابهایی که رفیق حمید به من میداد و یا با پیشنهاد رفیق حمید خودم تهیه میکردم، به تنهایی مطالعه میکردم. علاوه بر اینها برخی مواقع به سینما میرفتیم و در مورد محتوای فیلمها باهم صحبت می کردیم که بسیار برای من آموزنده بود. به عنوان نمونه فیلمهایی مثل ” زاپاتا ” ، ” دسته سیسیلیها ” و فیلم ” گاو ” را باهم دیدیم، که رفیق حمید برای من در رابطه با مضمون و دیالوگ فیلمها توضیحاتی میداد.
در مجموع این رابطه برای من دو جنبه داشت نخست اینکه دیدگاه جدید با دیدگاه قبلی من که در چهارچوب مذهب اسلام بود تفاوت ماهوی داشت، و قبول این نظریه برای من خیلی سخت بود و نمی توانستم به آسانی آنرا بپذیرم. از طرف دیگر بسیاری از تناقضات و مشکلات اسلام با زندگی جامعه امروزی و همچنین در مبارزات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز برایم روشن میشد. در واقع دو دیدگاه قدیم و جدید یکی متعلق به 1400 سال پیش که در قرآن تدوین و ارائه شده است، دیگری دیدگاه مارکسیستی که جامعه طبقاتی را توضیح میداد و سوسیالیسم را به عنوان آلترناتیو پیشنهاد میکرد. بلااخره پس از مدتی که با رفیق حمید توکلی رابطه داشتم و پس از آشنا شدن به روند تاریخی گذشته و حال جامعه طبقاتی و هم چنین جدال فکری درونی که برایم بوجود آمده بود در نهایت از اعتقاد مذهبی به پذیرش مارکسیسم و سوسیالیسم روی آوردم
همان طور که پیشتر گفتم من دوست و آشنایان مذهبی زیادی داشتم که با برخی از آنها جلسه قرآن داشتیم ودر برخی از این جلسات که مسائل سیاسی، اجتماعی بحث میشد گاهی درباره دیدگاه مارکسیسم سخن به میان میآمد، و به پیشنهاد من رفیق حمید توکلی در این جلسات شرکت میکرد، در مجموع در همه جلسات خودمان دو نفره و یا جلسات مشترک با دیگران، رفیق حمید می کوشید میکرد که جلسات را آرام کند تا بحثها به سطح جدل لفظی نرسد.
پس از رها شدن از قید مذهب و پذیرش مارکسیسم من گاهی به تنهایی با برخی از مذهبیهای پیرامون خودم در رابطه با کمونیسم و سوسیالیسم بحث می کردم و رفیق حمید را در جریان این بحث ها قرار می دادم، رفیق حمید تأکید میکرد که وقتی با یک فرد متدین در رابطه با مذهب صحبت می کنیم و سعی می کنیم که نادرستی آموزههای مذهب را به روشنی بیان کنیم تا این شخص از مذهب فاصله بگیرد باید در درجه اول هرچه بیشتر او را بشناسیم و درجه اعتقاد او را به مذهب خوب ارزیابی کنیم لذا باید بسیارهشیارانه با این افراد برخورد کرد، در مذهب آنچه که در کتاب آسمانی از جمله قرآن یا درحدیث ها گفته شده و آنچه که امروز در جامعه عمل میشود کاملا متفاوت است، لذا امروز برای ما خیلی اهمیت دارد که در بحث بین دیدگاه مارکسیسم و مذهب هشیاری خود را ازدست ندهیم. در همه جا بویژه در قرآن ذکر شده است اگر کسی دست به کارهای خلاف به زند مورد غضب خداوند قرارمی گیرد. بنا براین برای برخی از این افراد به محض اینکه مسأله دین و خدا برایشان حل شده و مذهب را رها میکنند، اگر همزمان با فاصله گیری این شخص از مذهب بدیل دیگری مثل دیدگاه مارکسیسم، یا عقل و منطق و یا حتا مذهب دیگری جایگزین نشود، احتمال دارد این شخص دچار بحران شود، و معلوم نیست این بحران اورا به کجا ببرد، لذا باید خیلی آگاهانه و با در نظر گرفتن همه جوانب با افراد مذهبی وارد این بحث شد.
مطلب دیگری که ضرورت دارد تذکر داده شود این جمله آقای پرویز خرسند است که در دقیقه 58 خطاب به رفیق حمید توکلی گفتهاند: یعنی شما این جوری می خواهید با بچه های مسلمان رفتار کنید این یک کشور اسلامی هست نمی توانید به این راحتی مذهب را ریشه کن کنید ( تأکید از من است ) در این جمله خطاب آقای خرسند تنها فقط رفیق حمید نیست، بلکه کل کمونیستها است، با توجه به اینکه آقای پرویز خرسند اکثر این رفقای کمونیست را از نزدیک در مشهد و چه بسا جاهای دیگر می شناسند و برخورد آنها را با خودشان و سایرین دیدهاند. و در برخی از مصاحبهها و صحبتهاشان از این رفقای کمونیست تعریف هم کردهاند. اما در این مصاحبه مشخص نمیشود که دعوا بر سر استاد بودن آقای علی شریعتی است یا انجمن کتاب یا کمونیست بودن توکلی، هم چنین معلوم نیست چرا در اینجا دعوای بین دو نفر را از زاویه ایدئولوژی مورد داوری قرارمیدهند و قضاوت میکنند. در صورتیکه وقتی به تاریخ اسلام در کشورمان مرا جعه میکنیم و برخورد افراد مذهبی با کمونیستهای ایران را می بینیم در مجموع این مذهبیها بودند که به کمونیستها حمله میکردهاند و مورد ضرب و جرح قرار می دادند، و شاهد بودیم که طبق قوانین اسلام و مذهب شیعه در ایران از زمانی که روحانیت به رهبری آقای خمینی به قدرت رسیدند هزاران نفر از کمونیستها را اعدام کردند، روحانیون ایران به رهبری آقای خمینی از همان روز اول به قدرت رسیدن با توسل به احکام اسلام علاوه بر کمونیستها، مسلمانان وادیان دیگر را همانند کمونیستها تعقیب، دستگیر، زندانی، شکنجه و اعدام کردند و می کنند. کشتار دهه 60 در زندانهای سراسر ایران به فرمان کتبی آقای خمینی و قبرستان خاوران در تهران و همانند آنها در تمام شهرهای ایران شاهد زنده در جلو دید ما قرار دارند، و رهبران مذهبی ایران بویژه افرادی که این جنایات را انجام دادهاند با افتخار از آن کشتار یاد میکنند.
شاید دربحث و جدل و درگیری بین مذهبیها و کمونیستها در ایران گاهی کمونیستها هم نیز به مذهبیها تعرض کردهاند و شاید هم کسی از مذهبی ها در این دعوا کشته شده باشد که به ندرت در تاریخ چنین اتفاقی افتاده است که از نظر بسیاری از کمونیستها از جمله خود من محکوم است.
نکته ضروری:
خوانندگان باید توجه داشته باشند این مطلب که امروز من نوشته ام و یا بقول آقای پرویز خرسند در مصاحبه بیان کرده اند نقل به معنی پس از 49 سال است. ولی به هر حال آنچه که در بایگانی ذهن من در رابطه با برخورد رفیق جانباخته حمید توکلی با افراد مذهبی در آن سالها را شاهد بوده ام، همین است که امروز در حافظه ذهن من ذخیره شده است که حالا پس از 49 سال نوشتهام. قضاوت را به خوانندگان وا می گذارم. امیدوارم که این تجارب امروز برای نسل جدید و نسلهای آینده ایران مفید واقع شود.
با امید به رهایی از سیاهیها و تباهیها
اسفند ماه 1397 برابر با فوریه 2019
محمد تقی سیداحمدی