نیمه دوم دهه 1970 برای امپریالیسم آمریکا فاجعه بار بود آخرین سربازان آمریکایی در سال 1975 درحالیکه سایگون (هوشی مین کنونی) به دست نیروهای کمونیستی شمال افتاده بود از ویتنام جنوبی خارج شدند. رژیم سلطنتی ایران پس از سرنگونی محمدرضا پهلوی که آمریکایی ها قبلاً او را با کودتا بر سر کار آوردند، سقوط کرد. ماه بعد در گرانادا ، کمونیست های جنبش جواهر قدرت را به دست گرفتند و خاطرات انقلاب کوبا را دوباره زنده کردند، در نیکاراگوئه دیکتاتوری تحت حمایت آمریکا نیز در شرف سقوط به دست نیروهای چریکی چپ گرا بود. به نظر می رسید دولت آمریکا در همه جا باخته است.
این آغاز یک همگرایی پلید است که سیا ، اداره اطلاعات عمومی عربستان سعودی و ( آی اس آی) اداره اطلاعات بین خدمات پاکستان، آموزش و تجهیز مجاهدین افغان را بر عهده گرفتند. هر یک از دولتهای عضو این اتحاد دستور کار و اهداف خود را دنبال میکردند.
هدف ضیا الحق رئیس جمهور بنیادگرای پاکستان، تحکیم وحدت اسلامی ، تبدیل پاکستان به رهبر جهان اسلام و تقویت اپوزیسیون اسلامی در آسیای میانه بود. عربستان سعودی فرصت را برای ترویج وهابیت وهمچنین خلاصی از شر رادیکال های ناراضی مناسب دید. هیچ یک از این دولتهای ارتجاعی تصور نمی کردند که این داوطلبان برنامه های خود را داشته باشند ، که در نهایت نفرت آنها از شوروی را به سوی رژیم های خودی و آمریکایی ها برمی انگیزد.
در دهه بعد ، سیا، (آی اس آی) پاکستان و (جی آی دی) اداره اطلاعات عمومی عربستان بیش از 30،000 جنگجوی مسلمان از جهان اسلام به خدمت گرفتند و میلیاردها دلار به منظور آموزش و تجهیز آنها کمک کردند. استیو کال از روزنامه واشنگتن پست این عملیات را مهمترین عملیات مخفی پس از جنگ جهانی دوم نامید.
آنها از واپس گرایان وحشی ای مانند گلبدین حکمتیار که به صورت زنانی که از پوشیدن حجاب خودداری می کردند اسید می ریخت، حمایت کردند. حکمتیار که در سال 1976 حزب اسلامی، سازمان سیاسی شبه نظامی را تأسیس کرد، بیشتر از سایر جنگ سالاران بودجه ازآمریکا دریافت کرد. ( بعداً او در لیست تروریستهای تحت تعقیب واشنگتن قرار گرفت). استدلال سیا ساده بود: هرچه سربازان متعصب تر و روشهای آنها وحشیانه تر باشند ، بیشتر به روس ها آسیب می رسانند و هرچه ضربه ای که آنها وارد میکنند، کارا تر باشد ، حمایت بیشتری باید دریافت کنند.
ده ها هزار رادیکال مسلمان خارجی برای تحصیل در صدها مدرسه جدید که دولت نظامی ضیاء در پاکستان و در امتداد مرز افغانستان ایجاد کرده بود شروع به تحصیل کردند. سرانجام بیش از صد هزار رادیکال مسلمان که با پاکستان و افغانستان تماس مستقیم داشتند، تحت تأثیر جهاد قرار گرفتند.
در اردوگاههای نزدیک پیشاور (نزدیک مرز افغانستان) و در افغانستان ، این بنیادگراها برای اولین بار یکدیگر را ملاقات کردند و با هم درس خواندند ، آموزش دیدند و جنگیدند. این اولین فرصتی بود که اکثر آنها با جنبش های اسلامی در کشورهای دیگر آشنا شدند و پیوندهای تاکتیکی و ایدئولوژیکی ایجاد کردند که در آینده به خوبی به آنها خدمت کرد. این اردوگاه ها به دانشگاههای مجازی برای رادیکالیسم اسلامی آینده تبدیل شدند. هیچ یک از سازمان های اطلاعاتی درگیر نمی خواستند عواقب گرد هم آوردن هزاران بنیاد گرای اسلامی از سراسر جهان را در نظر بگیرند.
جان کولی روزنامه نگار در کتاب “جنگ های نامقدس: افغانستان ، آمریکا و تروریسم بین المللی” می نویسد، آنها با تقویت قدرت فرقه ای مسلمانان سنی در جنوب آسیا، مقابله با نفوذ تشیع ایرانی خمینی را مد نظر داشتند.
در سال ۱۹۸۹ روس ها درمانده شدند. افغانستان برای آنها مانند ویتنام برای ایالات متحده شده بود. هنگامی که آنها سرانجام عقب نشینی کردند ، دولت جورج بوش به افغانستان پشت کرد و به قول اکونومیست این کشور را “مملو از سلاح ، جنگ سالاران و افراط گرایان مذهبی متعصب کرد.
امروزه روایتهای رسمی، خروج ایالات متحده را اینگونه توضیح میدهند که در سال 2001 هنگامیکه القاعده چهار هواپیمای مسافربری را ربود و به برجهای دوقلو حمله کرد “همه چیز تغییر کرد”. با این روایت مداخله ایالات متحده در افغانستان فی البداهه و با عجله در کمتر از یکماه طرح ریزی شد. اما واقعیت این است که تصمیماتی که عملیات نظامی آمریکا در افغانستان را در سال ۲۰۰۱ شکل داد ، بطور قابل توجهی بر اساس و در تداوم تحول پیش از ۱۱ سپتامبر در سیاست خارجی ایالات متحده بود. در واقع عملیات ایالات متحده در افغانستان بیست سال قبل شروع نشد، بلکه در سال ۱۹۷۸ در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر آغاز شد. برژنیسکی مشاور پیشین امنیت ملی کارتر در سال ۱۹۹۸ در مصاحبه با نوول اوبسرواتر از مداخله آمریکا در قالب پشتیبانی مخفی از افراطیون اسلامی که در افغانستان میجنگیدند، دفاع کرد، وی میگوید:
“در ۳ ژوئیه سال ۱۹۷۹ بود که رئیس جمهور کارتر اولین بخشنامه کمک های مخفی به مخالفان رژیم طرفدار شوروی در کابل را امضا کرد و دقیقا همان روز، من یک یادداشت برای رئیس جمهور نوشتم که در آن به او توضیح دادم که به نظر من این کمک ها باعث ایجاد مداخله نظامی شوروی می شود … آن عملیات مخفی ایده بسیار خوبی بود…ما اکنون این امکان را داریم که برای اتحاد جماهیر شوروی یک ویتنام ایجاد کنیم… چه چیزی برای تاریخ جهان مهمتر است؟ طالبان یا فروپاشی امپراطوری شوروی ؟ برخی مسلمانان برانگیخته؟ یا آزادی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟ “
در واقع آغاز واقعی اسلامی شدن افراطی افغانستان این اقدام سیا برای متحد کردن مسلمانان کشورعلیه نیروهای اشغالگر شوروی بود. پس از ۱۹۸۵ ، دکترین ریگان میزان و کیفیت کمک ها را بسیار افزایش داد، به ویژه در ارائه موشکهای استینگر که در برابر ناوگانهای هوایی شوروی بسیار موثر بودند. رویهم رفته ۵/۳ بیلیون دلار برای کمک به مسلمانان در حال جنگ در افغانستان سرمایه گذاری شد، هر چند پس از عقب نشینی شوروی در سال ۱۹۸۹ دولت ایالات متحده عرضه تسلیحات به افغانستان را متوقف کرد، اما روابط استراتژیک با گروه های اسلامی در افغانستان از جمله طالبان را قطع نکرد. سیاست گذاران آمریکا تصور میکردند که با پشتیبانی از طالبان ، می توانند با وجود یک جنبش ضد شیعی در قدرت، به رژیمی پایدار در افغانستان دست یابند که می تواند نفوذ ایران را در منطقه به شدت محدود کند.
دخالت آمریکا در افغانستان در کتابی که توسط احمد رشید نوشته شده، ثبت شده است. رشید ، خبرنگار پاکستان ، افغانستان و آسیای میانه برای دیلی تلگراف در لندن بوده است. او استدلال می کند که ایالات متحده به شدت به دنبال متحدان و پایگاه های نظامی مستحکم در اوراسیای دارای مراکزی غنی از انرژی بود. اما با شروع تحریم علیه ایران در سال ۱۹۸۰ با مانع مواجه شد و مجبور شد به دنبال راه های دیگری برای ورود به شبکه پیچیده سیاست و اقتصاد اوراسیا باشد.
افغانستان مسیر اصلی ترانزیت نفت بر سر راه منافع انرژی کلیدی بود که باعث شد دولت ایالات متحده در جستجوی ثبات در افغانستان جنگ زده، از طالبان حمایت کند. به نظر می رسید که طالبان تنها نیرویی بود که در زمان جنگ داخلی می توانست از فروپاشی سریع دولت جلوگیری کند، طالبان راهزنی های بی پایان، نزاع های قبیله ای و فرقه ای را مهار کرد و بسیاری از مناطق روستایی را خلع سلاح کرد. در زمان اشغال شوروی سابق ، ایالات متحده نیروهای مزدور اسلامی غیر افغانی را برای مبارزه با شوروی در افغانستان تشویق می کرد ، حتی به جذب آنها نیز کمک می کردند. طالبان هم همین کار را میکرد با این تفاوت که این بار برعلیه آمریکا و متحدینش بود.
برژنیسکی وظیفه کلیدی دولت ایالات متحده در “اوراسیای ناپایدار” را اینگونه توضیح میدهد: “اطمینان حاصل شود که هیچ دولت یا ترکیبی از دولتها توانایی بیرون راندن ایالات متحده یا حتی کاهش نقش تعیین کننده آن را نداشته باشند. بدون در نظر گرفتن این هدف استراتژیک دراز مدت ، تنها با بررسی حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، نمی توان دلایل جنگ در افغانستان را پیدا کرد. دولت ایالات متحده به دلایل استراتژی جهانی و کنترل منابع طبیعی، مصمم بود از موقعیت مسلط خود در قلب اوراسیا محافظت کند. از اینرو افغانستان با موقعیت استراتژیک خود ، راحت ترین مسیر را برای انتقال خطوط لوله برای انتقال نفت آسیای میانه و خزر به مناطق غربی ارائه می دهد. ۷۹۰ مایل خط لوله نفت و گاز در سراسر افغانستان که نفت و گاز طبیعی دریای خزر را به سمت جنوب به سواحل پاکستان در دریای عرب منتقل می کند ، وابستگی ایالات متحده به منطقه ناپایدار نفت خلیج فارس را که تحت کنترل اپک است را کاهش می دهد. در سال ۱۹۹۸ کنسرسیوم نفتی “اونوکال” در آمریکا مذاکرات خود را با دولت طالبان برای ساختن خط لوله ترانس -افغان ، آغاز کرد و شرکت انرون ، یکی از شرکای اصلی دولت بوش به نمایندگی از “آنوکال” بررسی سنجش امکانات برای این پروژه را انجام داد.
در ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱ ژورنال نفت و گاز، نشریه صنعت نفت در ایالات متحده ، گزارش داد که آسیای مرکزی یکی از آخرین مرزهای بزرگ جهان برای بررسی و تجزیه و تحلیل زمین شناسی می باشد که امکانات برای سرمایه گذاری در زمینه کشف، تولید، حمل و نقل و پالایش حجم عظیمی از منابع نفت و گاز را ارایه میدهد. چند روز قبل از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ، اداره اطلاعات انرژی آمریکا گزارش داد که اهمیت افغانستان از نظر انرژی از موقعیت جغرافیایی آن در مسیر ترانزیت بالقوه برای صادرات نفت و گاز طبیعی از آسیای مرکزی به دریای عرب ناشی می شود. این پتانسیل شامل ساخت و ساز احتمالی احداث خطوط لوله صادرات نفت و گاز طبیعی از طریق افغانستان می شود.
حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر، به سادگی دلیل دیگری برای افزایش یکجانبه کنترل سیاسی و نظامی ایالات متحده بر افغانستان را ارائه کرد. جنگ علیه به اصطلاح ترور، اجازه نفوذ ارتش آمریکا به مناطقی از جهان را که قبلاً در آنجا وجود نداشت را داد. در مراحل اولیه جنگ در افغانستان ، ارتش آمریکا توانست ۱۳ پایگاه نظامی در مرزهای شوروی سابق مستقر سازد. ازبکستان به عنوان اولین کشور آسیای مرکزی در اوایل ۲۰۰۲ میزبان پایگاه نظامی دائمی بود. پایگاههای دیگر در قرقیزستان و تاجیکستان ظاهر شد ، سیاست و عملکرد رزمایش های نظامی مشترک به دور دستها به قزاقستان نیز رسید. ایجاد این پایگاه های نظامی در اوایل سال۲۰۰۰ در آسیای مرکزی نمایانگر پیشروی بزرگ برای ایالات متحده و دسترسی آماده به منابع غنی نفت و گاز حوزه دریای خزر بود.
این پیشرفت نظامی در عین حال ، نفوذ روسیه در منطقه را تعدیل کرده و محدود میکرد. همه اینها موقعیت ایالات متحده را در رابطه با چین ، قدرتی که از پایان جنگ سرد به عنوان چالشی برای هژمونی ایالات متحده در اوراسیا شناخته شد، تقویت کرد. ظرف یک هفته از آغاز جنگ در افغانستان، دولت بوش با اشاره به توسعه خطوط لوله نفت و گاز، درباره شکل گیری دولت افغانستان پس از طالبان صحبت کرد. در ۱۵ دسامبر ۲۰۰۱ ، نیویورک تایمز گزارش داد که وزارت خارجه در حال بررسی پتانسیل پروژه های انرژی پس از طالبان در منطقه است.
هنگامی که نبردهای اولیه به پایان رسید. بوش، زلمای خلیل زاد ، دستیار سابق شرکت نفتی “اوناکل” را به عنوان فرستاده ویژه در افغانستان منصوب کرد. این انتصاب بر اهمیت منافع اقتصادی و مالی درگیر در کمپین ایالات متحده در افغانستان تاکید داشت. خلیل زای قبل از انتصاب به عنوان سفیر، مسول بررسی و ترسیم خطرات برای خط لوله گاز پیشنهادی از جمهوری ترکمنستان شوروی سابق در مسیر سراسر افغانستان و پاکستان تا اقیانوس هند بود. بنابراین معاملات تجاری بسیار، گاز و نفت طبیعی فراوان، شرکتهای بزرگ چند ملیتی با ارتباطات قدرتمند با ایالات متحده، در چشم انداز بود. در واقع این ( تجارت معمول) هم گرایی منافع سیاسی و اقتصادی تحت عنوان جنگ علیه تروریسم بود.
منافع اقتصادی ایالات متحده سالها بر هرگونه برنامه حقوق بشر مقدم بوده است. تنها بعد از یازده سپتامبر بود که لورا بوش یک شبه به عنوان یک فمینیست مترقی!! نگران سرکوب وحشیانه زنان افغان در حکومت طالبان ظاهر شد. ایالات متحده مجاهدین اسلامی را در اواخر سالهای ۱۹۷۰در نبرد با دولت طرفدار شوروی که به زنان اجازه تحصیل و اشتغال می داد تأمین مالی کرد. با سقوط این دولت سکولار ، دیکتاتوری طالبان به حذف زنان از تمام فضاهای عمومی و آموزش پرداخت.
اختلاف نظرهای اساسی در مورد اهداف عملیات ایالات متحده در افغانستان از ابتدا در داخل دولت ایالات متحده وجود داشت. برای برخی ، تبدیل افغانستان به دموکراسی و ایجاد تغییر فرهنگی در این کشور مطرح بود. برای دیگران ، هدف اصلی پاکسازی افغانستان از هر گونه سازمان تروریستی که تهدیدی مستقیم برای ایالات متحده به شمار می رفت، بود.
دوگلاس لوت ژنرال بازنشسته سه ستاره ارتش ، دریکی از مصاحبه های خود میگوید : “ما هیچ تصور روشنی از آنچه انجام می دادیم، نداشتیم … تا اینکه در دوره اوباما به ما گفته شد هدف “شکوفایی بازار” است. البته باید تجارت مواد مخدر را مشخص میکرد زیرا تنها این بخش از بازار است که اینجا کار میکند…. شکافی اساسی از درک موضوع در خط مقدم ، اهداف مبالغه آمیز ، وابستگی بیش از حد به ارتش و عدم درک منابع لازم وجود دارد.”
اولین دولت نارکو در جهان
مداخله غرب به رهبری ایالات متحده باعث شد که افغانستان به اولین دولت نارکو در جهان تبدیل شود. درسال ۲۰۲۰ کشت خشخاش در افغانستان بیش از یک سوم رشد کرد، این در حالی است که بدلیل بیماری همه گیر کرونا، ناقوس مرگ بسیاری از صنایع در افغانستان به صدا درآمد، بطوری که موسسات خیریه و امدادی حتی هشدار دادند که جابجایی اقتصادی بدلیل کرونا می تواند باعث قحطی گسترده شود. اما با این وجود یک بخش از اقتصاد هنوز در حال رشد است و آن تجارت غیرقانونی تریاک می باشد و این در حالی است که مبارزه با مواد مخدر متوقف شد. گفته می شود که این کشور منبع بیش از 90 درصد کل تریاک غیرقانونی جهان است ، که از آن هرویین و سایر مواد مخدر ساخته می شود. در افغانستان بیش از زمینی که برای تولید کوکا در سراسر آمریکای لاتین استفاده می شود در همکاری با همتای پاکستانی تریاک کشت می شود که تقریباً نیم میلیون نفر مشغول این کار هستند.
پروفسور آلفرد مک کوی نویسنده کتاب ” سیاست های هروئین : مشارکت سیا در تجارت جهانی مواد مخدر” ، می نویسد با شروع جنگ مخفی سیا ، تولید تریاک در امتداد مرز افغانستان و پاکستان افزایش یافت و پالایشگاه ها به زودی چشم انداز این منطقه را تیره کردند. کامیون های مملو از تسلیحات از پاکستان به همسایه اش در غرب منتقل شده، و در بازگشت لباب از تریاک برای پالایشگاه های جدید حمل میشد ، که محصول مرگبار آنها به خیابان های سراسر جهان خاتمه می یافت. با ورود تریاک افغانستان در دهه ۱۹۸۰ بر اساس گزارشات اعتیاد به هرویین در ایالات متحده دو برابر شد.
دسته جات مختلف مجاهدین برای تأمین مالی خانواده هایشان و یا جبران کار از دست رفته، به تریاک روی آوردند. سیا به هدف خود رسید و افغانستان را برای اتحاد شوروی ویتنام کرد . شوروی تا قبل از بیرون رفتن از افغانستان در سال ۱۹۸۹ نتوانست شورش مجاهدین را در هم بشکند. اما پول و سلاح های آمریکایی نیز افغانستان را به مکانی ناپایدار و پر از فرقه های متخاصم جنایتکار تبدیل کرد که از تریاک برای تأمین هزینه نبردهای خود، برای برتری داخلی استفاده می کردند. تا پیش از ۱۹۹۹ تولید سالانه به ۴۸۰۰ تن رسید. و بالاخره طالبان بعنوان نیروی مسلط سر بر آورد.
تأثیر اشغال این بود که تولید مواد مخدر را به ابعاد جدید بی سابقه ای گسترش داد. بر اساس برآورد پروفسور مک کوی ، افغانستان به اولین دولت نارکو در جهان تبدیل شد. مک کوی خاطرنشان می کند که تا سال ۲۰۰۸ ، تریاک بیش از نیمی از تولید ناخالص داخلی کشور را شامل می شد. در مقایسه در کلمبیا ، کوکائین تنها 3 درصد از تولید ناخالص داخلی آن کشور را تشکیل می داد. اخیرا سازمان ملل تخمین می زند که در مساحتی معادل ۲۲۴۰۰۰ هکتار – تقریباً به اندازه جزیره رودز ( در یونان) خشخاش کشت میشود که سالانه حدود ۶۳۰۰ تن تریاک (در حال افزایش) تولید می شود. در شرایطی که دولت ایالات متحده بودجه کمپین گسترده و مرگبار سم پاشی هوایی در کلمبیا را تأمین می کرد، از پذیرش همان سیاست در افغانستان خودداری کرد. سخنگوی ناتو ” جیمز آپاتورای” ظاهرا اینگونه توجیه میکرد که : “ما نمی توانیم در شرایطی قرار بگیریم که تنها منبع درآمد مردمی که در دومین فقیرترین کشور جهان زندگی می کنند را از بین ببریم کنیم ، بدون اینکه بتوانیم جایگزینی برای آنها فراهم کنیم” . با این حال دلیل واقعی رد این سیاست، تعهد پرشور !! برای دفاع از کیفیت زندگی فقیرترین ها نبود. بقول ” ماتیو هو” یکی از فرماندهان ارتش آمریکا سم پاشی هوایی به این دلیل در افغانستان انجام نشد که بسیاری از مقامات و دولتمردان عمیقا در تجارت مواد مخدر دخیل بودند. آنها می ترسیدند که در صورت ریشه کن کردن هوایی ، خلبانان آمریکایی ناخواسته بسیاری از مزارع خشخاش آنها را مورد اصابت قرار دهند. در سال ۲۰۰۹ ، هو در اعتراض از سمت خود در وزارت خارجه در استان زابل به دلیل تداوم اشغال افغانستان توسط دولت استعفا کرد. او میگوید: نیروهای ناتو تحت پوشش ضد شورش کمابیش از مزارع خشخاش و تولید خشخاش محافظت می کردند. منطق این بود ما نمی خواهیم معیشت مردم را از بین ببریم. اما در واقع ، آنچه ما در آن زمان انجام می دادیم حفاظت از ثروت دوستان مان در قدرت در افغانستان بود.
به گفته وی، سرخوردگی گسترده ای در میان نیروهای نظامی وجود داشت که باید روزانه جان خود را به خطر می انداختند. و این سیوال که “ما اینجا چه کار می کنیم یک احساس رایج دربین سربازان عادی بود. تجارت هروئین تقریباً همه افراد قدرتمند را شامل می شود ، از جمله احمد ولی ، برادر حامد کرزی ، رئیس جمهور سابق افغانستان که از جمله بزرگترین و بدنام ترین سلاطین مواد مخدر در جنوب کشور است ، مردی که عموما بعنوان کسی که از سیا مزد دریافت میکند، شناخته میشود.
تلاش های ایالات متحده برای جلوگیری از تجارت تریاک ، مانند سیاست پرداخت پول به شبه نظامیان داخلی برای از بین بردن زمینه های خشخاش ، اغلب نتیجه معکوس داشت. قدرتمندان و جنگ سالاران محلی راههای سودآوری را پیدا میکردند ، مانند خودداری از کاشت خشخاش در یک منطقه ، جمع آوری مبالغ هنگفت از نیروهای اشغالگر و استفاده از این پول برای کاشت خشخاش در مناطق دیگراستفاده میکردند. بدین ترتیب هم برای کاشت و هم عدم کاشت خشخاش پول دریافت کردند. جنگ سالاران محلی و روسای مواد مخدر، بدین ترتیب محصولات رقبای خود را نابود کرده و موقعیت خود را در میان نیروهای ناتو مستحکم تر میکردند. یکی از نمونه های بارز این امر ، گل آقا شیرزی ، یکی از قدرتمندان محلی است که محصولات رقبای خود را در ولایت ننگرهار از بین برد (در حالی که بی سر و صدا منطقه خود را در ولایت قندهار دست نخورده رها کرده است). در این باره ماتیوهو میگوید:
“اما تنها چیزی که ایالات متحده میدید ظاهرا سیاستمداری محلی که متعهد به منع تجارت قاچاق مواد مخدر بود. بنابراین آنها پول و امتیازات را به او دادند. ما به معنای واقعی کلمه ۱۰ میلیون دلار پول نقد برای از بین بردن رقبایش دادیم. اگر قرار بود در این باره فیلمی بنویسید ، می گفتند این خیلی دور از ذهن است. هیچ کس این را باور نمی کند هیچ چیز اینقدر دیوانه وار و احمقانه نیست. اما این چنین است “.
طالبان یکی از بهره برداران اصلی تجارت مواد مخدر بود و از آن برای افزایش قدرت خود استفاده کرد: این تولید پررونق تریاک و عدم موفقیت ایالات متحده در مهار آن ، بخش اعظم منابع مالی را برای طالبان تامین کرد ، که سهم قابل توجهی اما ناشناخته از سود محلی ناشی از قاچاق مواد مخدر را به دست آورد، که از آن برای تأمین هزینه عملیات تروریستی در ۲۰ سال گذشته استفاده کردند. طالبان در ده سال گذشته کنترل بیشتر روستاها و برخی شهرها را در دست گرفته بود و مناطقی که سریع تصرف شد از پیش و در دراز مدت در تماس و یا نزدیک به طالبان بودند. بعلاوه طالبان در شمال از تاجیک ها ازبک ها و عربها هم به آرامی نیرو گرفته بود.
تأثیر کشت خشخاش بر مردم افغانستان و منطقه یک فاجعه می باشد.
در اواخر دهه ۱۹۷۰ ، پاکستان تقریباً هیچ معتاد به هروئین نداشت. اما تا سال ۱۹۸۵، برطبق آماردولت، پاکستان دارای بیش از ۱ میلیون و۲۰۰ هزار نفر معتاد بود. گزارش سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۳ برآورد کرد که تقریبا ۷ میلیون پاکستانی از مواد مخدر استفاده می کنند و ۲۵/۴ میلیون نفر نیاز به درمان فوری برای مسائل وابستگی دارند. روزانه ۷۰۰ نفر بر اثر مصرف بیش از حد جان خود را از دست می دهند . در افغانستان بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ ، تعداد مصرف کنندگان مواد مخدر از نهصد هزار نفر به ۴/۲ میلیون نفر افزایش یافت. بر اساس تخمین سازمان ملل ، تقریباً از هر سه خانوار یک نفر به طور مستقیم تحت تأثیر اعتیاد قرار دارد. افغانستان مقادیر زیادی ماری جوانا و متآمفتامین تولید می کند ، اما اکثر معتادان تریاک مصرف میکنند و حدود ۹ درصد از جمعیت بالغ (و تعداد فزاینده ای از کودکان) به آن معتاد هستند. بعلاوه افزایش ابتلا به ایدز بدلیل استفاده از سوزن های مشترک می باشد که پروفسور ژولین مرسیل ، نویسنده کتاب “برداشت بی رحمانه: مداخله ایالات متحده در تجارت مواد مخدر افغانستان” ، به افزایش مواردی از این دست اشاره می کند جای تعجب نیست که بیشترین میزان وابستگی در استانهایی در مرز افغانستان است که هروئین در آن تولید می شود. همان مطالعه سازمان ملل متحد اشاره می کند که ۱۱ درصد از مردم استان خیبر پختونخوا در شمال غربی از مواد غیرقانونی – در درجه اول هروئین استفاده می کنند.
رونق تولید مواد مخدر نیز منجر به یک فاجعه جهانی شده است. به گفته سازمان ملل متحد ، در دهه گذشته ، مرگ و میر ناشی از مواد افیونی ۷۱ درصد در سطح جهان افزایش یافته است. بیشتر محصولات تولید شده توسط جنگ سالاران افغانستان به خیابان های کشورهای غربی ختم می شود. رابطه بین این رشد انفجاری در تولید خشخاش در افغانستان و سپس همه گیری جهانی تریاک تصادفی نیست.
در مقیاس بین المللی ، رونق تریاک، کل منطقه را تحت فشار زیادی قرار داده است. از اینرو یکی از پیامدهای سیاست آمریکا در خاورمیانه در حمایت از جهاد گران و اشغال کشورها، تسهیل اعتیاد جهانی به تریاک بوده است ، که تعداد کمی از مردم را به طرز خارق العاده ای ثروتمند کرده و زندگی ده ها میلیون نفر را نابود کرده است.
البته بحران مواد مخدر نیز یک بحران پزشکی است. اعتیاد سبب از هم پاشیدن خانواده ها و تخریب زندگی بسیاری از انسانها شده است. در حالی که پول و قدرت مواد مخدر بسیاری از شهرها را به مناطق خشونت تبدیل کرده است. ایران دارای بالاترین میزان اعتیاد در جهان است که عموما بین دو تا سه میلیون نفر تخمین زده می شود. در شهرهای نزدیک به مرز افقانستان / پاکستان ، می توان یک گرم تریاک را با مقدار کمی پول بین یک چهارم تا پنجاه سنت خریداری کرد.
از این نظر، جنگ افغانستان بسیار شبیه به مبارزه با مواد مخدر در آمریکای لاتین و مبارزات استعماری قبلی در آسیا بوده است، با نظامی شدن سریع منطقه و قدرتمند کردن نخبگان فرست طلب محلی ، که بلافاصله شروع به اختلاس از سود عظیمی می کنند که بی سر و صدا در سیاهچاله ها ناپدید می شود. در تمام این مدت ، میلیون ها نفر هزینه آن را با زندگی پر از درد و رنج در منطقه مرگبار نظامی و روی آوری به مواد مخدر به عنوان مکانیزم مقابله می پردازند. در این رونق تریاک ، برندگان کمی وجود دارد ، اما میلیون ها نفر بازنده هستند. شمار افغان هایی که در فقر زندگی می کنند از 9/1 میلیون نفر در سال ۲۰۰۷ به 19/3 میلیون نفر در سال ۲۰۲۱ افزایش یافته است. بدین ترتیب دستآورد چهل وسه سال جنگ و اشغال چیزی جز درد و رنج، مرگ ، دربدری در اردوگاه های تبعیدی و پناهندگان ، فقر ، انواع غم و اندوه و ترس و اضطراب بی پایان نبوده است.
منابع:
Geopolitics, profit, and poppies: how the CIA turned Afghanistan into a failed narco-state by Alan Macleod (June 25, 2021(
How the US helped create Osama ben laden by Ben Hillier – 10 September 2021
The Brzezinski Interview with Le Nouvel Observateur (1998),
Charlotte Saikowski, “`Reagan Doctrine’ impact questioned by left and right”, The Christian Science Monitor, 4 February 1988,
Ahmet Rashid, Taliban, London: I.B. Tauris, 2010 ed, p.182.
Zbigniew Brzezinski, “A Geostrategy for Eurasia”, Foreign Affairs, Vol. 76, No. 5 (Sep. – Oct., 1997), pp. 50-64.
- Quader Chowdhury, “Western Oil Interests in Central Asia”, The Independent, 16 January 2002
Online Asia Times, 6 October 2001.
- P. Dorian, “Oil, Gas in FSU Central Asia, Northwestern China, Oil and Gas Journal, 10 September 2001, pp. 20-32.