سوسیالیسم زیست محیطی و برخی چالش های پیش رو
زمان همیشه عامل مهم در سیاست و تاریخ است اما زمان در تغییرات آب و هوایی بسیار با اهمیت تر است.
در اکتبر 2018 پانل بین دولتی تغییرات اقلیمی، ضمن اشاره بر افزایش تاثیراتی که تغییرات آب و هوائی برای سلامتی، معیشت، امنیت غذایی، تامین آب، امنیت انسانی و رشد اقتصادی دارد هشدار داد که جهان برای جلوگیری از یک فاجعه محیط زیستی دوازده سال فرصت دارد. بدون شک این سند عاملی اصلی در ایجاد موج جهانی از فعالیت های حفظ محیط زیست ، بویژه در شکل فعالیت گرتا تانبرگ و اعتصابات توده ای مدارس و جنبش انقراض بود.
تقییرات اقلیمی روندی در حال انجام است، در واقع گرم شدن کره زمین و مهمتر از همه، تاثیرات آن با سرعتی بالاتر از آنچیزی که در پانل بین دولتی اشاره شده، وجود دارد. انباشت دی اکسید کربن، افزایش دما، آب شدن یخ های قطبی و یخچال ها،خشکسالی و سیل در حال فزونی اند، تاخیر در کاهش کربن هر هفته ، ماه یا سال این مشکل را تشدید کرده و مقابله با آن را دشوارتر میکند. هر چند بدان معنی نیست که همه ما در سال 2030 در لبه پرتگاه قرار گرفته و در آن سقوط میکنیم، بلکه این روندی به سرعت در حال تشدید با اثرات فاجعه بار تر است. در این فرآیند به احتمال زیاد فرازهایی وجود خواهد داشت که در آن سرعت تغییر بسیار تند تسریع می شود و تغییرات خاصی غیر قابل برگشت می شوند. مشکل آشکار، سرعت و از برخی جهات، برگشت ناپذیری – اقدام به ویرانی محیط زیست است. از این رو، شتابی همزمان با روند تاریخ برای مقابله با بحران از هم اکنون باید آغاز شود، دست کم گرفتن مشکل مهلک خواهد بود.
بر اساس تحقیقات زیست شناسان و اکولوژیست ها با استمرار وضع موجود تا چندین دهه بعد ، برخی مناطق در طی فصول گرم سال می توانند آنقدر گرم و نامساعد برای معیشت انسان شوند که مهاجرت های عظیمی بوجود بیاید. این آینده بالقوه برای برخی مناطق پر جمعیت مانند هند، بنگلادش، آسیای جنوب شرقی و پهنه های عظیم آفریقا در حال ظهور است. بالا آمدن سطح دریاها ، غبارستان سازی و آب و هوای افراطی به طور کلی تحت این شرایط ، صدها میلیون نفر از مردم را به مهاجرت از خانه های خود ، چه در قالب مهاجرت داخلی درون کشورها ، چه به صورت مهاجرت گسترده به خارج از کشور مجبور خواهد کرد. طبق یکی از مطالعات بانک جهانی، تنها مهاجرت داخلی در سه منطقه آمریکای لاتین، جنوب صحرای آفریقا و آسیای جنوب شرقی که کمی بیش از نیمی از جمعیت جنوب جهان را تشکیل میدهد تا سال 2050 به صد و چهل و سه میلیون نفر خواهد رسید. در این ضمن، کشورهای ثروتمند در حالی که غالبا مردم جنوب جهان را به واسطه ی شرکت های چند ملیتی مورد استثمار بیش از حد قرار می دهد، از پیش در حال ساخت دیوارها و نظامی سازی مرزها برای بیرون نگه داشتن پناه جویان ( از جمله پناه جویان اقلیمی) می باشند.
ما در دورانی از جهانی سازی سرمایه داری بدون پایان زندگی میکنیم که مبارزه برای آب شیرین به موازات جستجوی منابع جدید سوخت های فسیلی پیش می رود. رقابت جهانی مأیوسانه ای در نوعی جنون ناشی از نظام سرمایه داری که هیچ حد و مرزی نمی شناسد، برای کنترل آخرین منابع باقیمانده ی آب شیرین و سوخت های فسیلی به همراه سایر منابع کمیاب وجود دارد. شرکتهای بزرگ چند ملیتی منابع آبی دنیا را رفته رفته به انحصار خود در می آورند.
در سالهای گذشته شاهد بروز بیماریهای مختلفی ــ از قبیل زیکا، ایدز، سارس و ابولا ــ بودهایم که هر چند در نگاه نخست با هم فرق دارند اما منشأ همگی انبوه حیواناتی است که تحت فشارهای شدید محیط زیست بودهاند. همهی اینها تجسم رفتار مخرب در قبال طبیعت است که حال دارد سلامت خودمان را تهدید میکند ــ واقعیت ناخوشایندی که برای دههها نادیده گرفته شده است. تحقیق نشان میدهد که اکثر بیماریهای عفونی ریشه در اقدامات بشر دارند.
باید اذعان کرد که شیوهی تولید و مصرف غذا و بیاعتنایی آشکار نسبت به طبیعت به طور گستردهتری طبیعت را به لبهی پرتگاه کشانده است. اینک طبیعت در مقیاسی جهانی به میزانی بیسابقه در تاریخ بشریت رو به زوال است و این به آسیبپذیریِ ما در برابر بیماریهای جدید میانجامد، بهویژه امراضی که معلول تغییر کاربرد زمین مانند جنگلزدایی و افزایش کشاورزی و دامداری هستند. شیوع بیماریها بازتاب رابطهی ما با طبیعت است که توازناش را به شکلی هولناک از دست داده است.
در سال 1997 ناحیهی گستردهای از جنگلهای استوایی در جنوب شرقی آسیا کاملاً سوزانده شد تا به کشتزارهای روغن پالم جاده بکشند. زیست بوم شناسان معتقدند که ترکیبی از جنگلزدایی، آتشسوزیهای جنگلی و خشکسالی، صدها خفاش میوهخوار را از زیستگاه اصلیشان به باغهای میوه در نزدیکی مزارع متراکم پرورش خوک رانده است. این شرایط سبب ظهور ویروس نیپا شد که از خفاشهای مبتلا به بیماری به خوکها سرایت کرد و از خوکها به مزرعهداران. طی دو سال بعد بیماری بیش از صد نفر را کشت. این اتفاق باید باعث هشدار میشد.
حال، بیست سال بعد، با بحرانی به مراتب گستردهتر در زمینهی سلامت مواجهایم، بحرانی که بر اثر کووید-19 یکی از غمانگیزترین چالشهای عرصهی سلامت، اجتماع و اقتصاد را پدید آورده که کسی همانندش را به یاد ندارد.
دانشمندان با معرفی دوره جدید زمین شناختی به نام آنتروپوسین، معتقدند که فعالیت بشر در دوران کنونی بر روی کره زمین تاثیر قطعی بر آب و هوا و محیط زیست داشته، و گسست کمی و کیفی از تمام دوره های گذشته را نشان می دهد. مسئول این اوضاع که در تاریخ بشریت بی سابق است، کیست؟ دانشمندان انسان را مسئول آن میدانند. این پاسخ درست ولی نا کافی است: انسان از هزاران سال پیش بر روی زمین ساکن است، ولی فقط چند دهه است که تمرکز گاز کربنیک به یک خطر واقعی تبدیل شده است. پاسخ سوسیالیست ها چنین است: تقصیر به گردن نظام سرمایه داری است و به منطق پوچ و غیر عقلانی گسترش و انباشت نا محدود و به تولید گرائی آزمندانه و مهار ناپذیرش در کسب سود، برمیگردد. موضوع این نیست که سرمایه داری بد از بین برنده محیط زیست بر سر راه سرمایه ی خوب سبز مانع ایجاد می کند. این خود سیستم سرمایه است که با رقابت بیرحمانه- تقاضای باز دهی سرمایه گذاری و جستجوی سود سریع درکار نابودی تعادل اکولوژیکی زندگی است.
اندیشمندان مارکسیست با رویکردی انسانی- اجتماعی با طبیعت، که با نقد مارکس از جامعه ی طبقاتی سرمایه داری آمیخته شده است به رابطه متقابل میان انسان و طبیعت و پایداری مناسبات انسان با طبیعت اشاره کرده و ویرانی و تباهی طبیعت و فجایع طبیعی را موضوعی میدانند که به اقتصاد و عدالت اجتماعی مربوط اند و در جامعه ای پدید می آید که در آن انباشت سرمایه مهم تر از مردم یا طبیعت است.
مارکس در دست نوشته های اقتصادی و فلسفی 1844 مینویسد: آدمی به طبیعت زنده است ، یعنی طبیعت پیکره اوست، پس چنانچه آدمی بخواهد زنده بماند باید پیوسته با طبیعت گفت و گو کند. این سخن، که حیات جسمانی و معنوی انسان به طبیعت پیوند دارد، به این معنی است که طبیعت با خود پیوند دارد زیرا آدمی پاره ای از طبیعت است. مارکس با اشاره به لزوم محافظت از کره ی زمین برای نسل های آینده نوشت: از دیدگاه جامعه ای با اشکال اقتصادی برتر، مالکیت خصوصی افراد بر کره ی زمین درست همان قدر نامعقول است که مالکیت خصوصی انسانی بر انسان دیگر. حتی کل یک جامعه، یک ملت، یا همه ی جوامع موجود روی هم رفته نیز مالک کره ی زمین نیستند. آنان فقط متصرفین و استفاده کنندگان آن هستند که باید هم چون پدران مهربان خانواده زمین را در وضعیتی بهتر به نسل های پس از خود بسپارند.
مارکس با به میان آوردن مفهوم متابولیسم ( سوخت و ساز) برای رابطه بین انسان و طبیعت…روند کار را از این دیدگاه تعریف نمود. متابولیسم اجتماعی ، یعنی فرآیند کار و تولید، الزاما انرژی و منابع خود را از متابولیسم بزرگتر جهانی یعنی متابولیسم طبیعت دریافت میکند. اما فرم تضادمند تولید سرمایه داری ( که مرزهای طبیعی را بعنوان تنها مانعی که باید بر آن غلبه کرد، تهدید میکند) بطور اجتناب ناپذیری منجر به یک گسست متابولیک می شود که بطور نظام مند بنیان های زیست محیطی را تضعیف میکند. در واقع در نظام سرمایه داری نه فقط تضاد اجتماعی میان سرمایه و کار، بلکه تضادی میان سرمایه و طبیعت نیز وجود دارد.
انگلس به سال 1876 در مقاله ای در نقش کار در گذار از میمون به انسان نوشت: اما مگذارید اندر باب پیروزی انسان بر طبیعت زیاده از حد خود ستائی کنیم. چه در برابر هر یک از این پیروزی ها طبیعت از ما انتقام می گیرد… بدین سان در هر گام به یاد می آوریم که ما به هیچ رو مانند یک فاتح خارجی ، که بر مردمی چیره شده است یا هم چون کسی که از بیرون به طبیعت می نگرد ، فرمانروای طبیعت نیستیم، بلکه با گوشت و خون و مغز خود متعلق به طبیعت و در میان آن هستیم و کل برتری ما بر طبیعت در واقع عبارت از این واقعیت است که ما این امتیاز را بر دیگر موجودات داریم که می توانیم قوانین طبیعت را بشناسیم و آنرا به کار بندیم .
واقعیت این است که هر زیست بوم توان و یا ظرفیت مشخصی برای تولید کالا و خدمات دارد و در عین حال باید بتواند شرایط طبیعی خود را حفظ کند. به عبارت دیگر منظور از ظرفیت اکولوژیکی، ظرفیت هوا، آب و خاک برای حفظ شرایط طبیعی اصلی یا فعلی خود همزمان با تولید کالا و خدمات و جذب آلودگی تولید شده ضمن حفظ تنوع زیستی است.
برخی از اکو سوسیالیست ها معتقدند که سرمایه داری برای اولین بار با مانعی غیر قابل عبور بر آمده از ماهیت فیزیکی و زمین شناختی طبیعت، مواجه شده که نسبت به او “بیرونی” و از این جهت نهایی و سرنوشت ساز است. این مانع شامل محدودیت هایی است که بر “رشد” اعمال می شود، از طریق 1- کاهش منابع تجدید ناپذیر انرژی و 2- کاهش ظرفیت اکولوژیکی زمین، دو موردی که در هر صورت محدودند.
اما معیار رشد چیست؟ معیار شناخته شده برای رشد، تولید ناخالص داخلی است. علیرغم نام آن، این معیار اندازه گیری کالاهای فیزیکی نیست بلکه ارزش پولی آن، یعنی ارزش بازار نهایی کلیه کالاها و خدمات تولید شده در یک بازه زمانی خاص است. سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (او ای سی دی) تولید ناخالص داخلی را به عنوان معیار کل تولید تعریف میکند که برابر است با مجموع ارزش افزوده شده برای تمام ساکنان و واحدهای در گیر در تولید و خدمات. صندوق بین المللی پول ” تولید ناخالص داخلی” را اینگونه تعریف میکند: اندازه گیری ارزش پولی کالاها و خدمات نهایی – که بوسیله مصرف کننده نهایی خریداری شده- و در یک بازه ( ربع یا یک سال) زمانی در یک کشور تولید می شود. از اینرو بحث های تکنیکی مختلفی در مورد دقیق بودن اندازه گیری تولید ناخالص داخلی وجود دارد، اما اینکه گزینه چه ” تولید ناخالص داخلی (اسمی) یا تولید ناخالص داخلی سرانه در برابری قدرت خرید (پورچیش پاور پاریه تی) یا، جی ان پی ( در آمد ناخالص ملی) باشد، واقعیت این است که همه اینها مفاهیم اندازه گیری پولی هستند و نه تولید فیزیکی.
ممکن است گفته شود که حتی اگر این از نظر فنی صحت داشته باشد، در عمل یک ارتباط کلی بین رشد اقتصادی و رشد تولید فیزیکی وجود دارد و نکته اصلی در اینجا این است که این تولید فیزیکی است ، نه ارزش پولی که به محیط زیست آسیب می رساند.
در واقع، ایجاد هر گونه پیوند یا رابطه ثابت بین رشد و تولید فیزیکی دشوار است. طبق برآورد بانک جهانی، ده کشور شامل ماکائو، لوکزامبورگ، سنگاپور، قطر، ایرلند، جزایر کیمن، امارات متحده عربی، نروژ و ایالات متحده دارای بالاترین تولید سرانه ناخالص داخلی هستند. در میان اینها فقط ایالات متحده، سازنده قابل توجه کالاها می باشد، برخی از این ده کشور مانند ماکائو و جزایر کیمن هیچ چیز تولید نمیکنند. ایرلند نمونه دیگری از همین نکته است. در سال 2015 ایرلند افزایش 26.3 در صدی تولید ناخالص داخلی را اعلام کرد، که بعضا توسط اداره آمار مرکزی ایرلند در یک تجدید نظر بطور شگفت آوری به 34.4 رسید. اما این ارقام هیچ ارتباطی با افزایش تولید نداشتند و صرفا تحریف داده های اقتصادی ایرلند توسط جریانهای حسابداری مالیاتی را نشان میدهند.
این جدا سازی مفهوم رشد از تولید فیزیکی، مسئله رشد را در سرمایه داری حل نمیکند. نکته در مورد سرمایه داری این است که رشد یک اجبار است. در هر شرکت سرمایه داری، از جمله آسیب زننده ترین آنها به محیط زیست ( مانند اگزون موبایل، نفت انگلیس، تویوتا، فولکس واگن، بوئینگ) و در دولتهای سرمایه داری ( مانند ایالات متحده، چین، برزیل، هند، عربستان سعودی و …) رقابت یک التزام و یک اجبار است. در سرمایه داری، اجبار برای رشد، تولید کالا نیست، این اجبار برای کسب سود و انباشت سرمایه است. از اینرو “رشد اقتصادی”، چه در تولید ناخالص داخلی، یا در آمد ناخالص ملی یا شکل دیگری بیان شود، معیاری برای ارزش پولی می باشد و نه افزایش فیزیکی.
در رابطه با رشد و یا کاهش رشد بحث و استدلالات زیادی در بین گروه های اکو سوسیالیستی در جریان است. موقعیت و دید گاه غالب در جنبش کارگری و سوسیالیستی اغلب حمایت از رشد اقتصادی بوده است. بسیاری از اتحادیه های کارگری، سوسیال دمکرات ها در کنفرانسها و یا در قطعنامه های مصوب خود، دولت را به اتخاذ سیاست های رشد اقتصادی دعوت کرده اند. شعار تکراری: ” به دنبال رشد بروید” بوده است.
توجیه این مسئله هم همیشه ساده می باشد: رشد اقتصادی برای حفظ و ایجاد مشاغل ضروری است و شرایط مساعد تری را برای بالا بردن سطح زندگی بوجود می آورد. برای اکثریت قریب به اتفاق سیاست مداران اصلاح طلب و سوسیال دمکرات و مقامات اتحادیه، با توجه به عدم تمایل آنها به هر گونه به چالش گرفتن سرمایه داری، تقریبا حد خواسته ها و انتظارشان، مشاغل و افزایش سطح زندگی بوده است.
از اینرو بعنوان مثال جریان اصلی جنبش کارگری، در مواجهه با بحران اقتصادی، رکود و ریاضت اقتصادی جذب کینزیانیسم می شود. اعتقاد به سیاست های اقتصادی مینارد کینز ( گسترش هزینه های عمومی برای بر انگیختن اقتصاد بر اساس ” کسری بودجه”) آنها را قادر می سازد که مقصر همه این بدی ها را نه از خود سرمایه داری، بلکه سیاستهای اشتباه دولت به دلیل حماقت یا تعهد ” ایدئولوژیک به پول گرائی، نئولیبرالیسم و بازار آزاد بدانند، که با انتخاب یک دولت جایگزین ( سوسیال دمکرات) که رشد اقتصادی را باز می گرداند، این مشکل را میتوانند اصلاح کنند. استراتژی آلترناتیو پیشنهادی اقتصادی برای رفرمیست های چپ مانند تونی بن ، جرمی کوربین و احزاب گوناگون چپ به همین ترتیب رشد اقتصادی در چارچوب سرمایه داری اما با تزریق بیشتر مالکیت عمومی (ملی کردن) و برنامه ریزی های دولتی می باشد.
اما مارکسیست ها و انقلابیون سوسیالیست ایده دولت چپ بر پایه سرمایه داری را رد میکنند. انتقاد آنها بر این اساس است که تناقضات ذاتی سرمایه داری – تمایل به تولید بیش از حد، تمایل نرخ سود برای کاهش و غیره- بحران های اقتصادی مکرر را اجتناب ناپذیر و رشد پایدار اقتصادی را غیر ممکن میکند. دست یابی به رشد پایدار اقتصادی مستلزم سرنگونی سرمایه داری از طریق انقلاب کارگری و گذار به اقتصاد سوسیالیستی بطور دمکراتیک برنامه ریزی شده است. از این منظر، هر چند ایده رشد اقتصادی به خودی خود مورد چالش قرار نگرفته است اما گفته می شود که رشد اقتصادی در خدمت اهداف بسیار متفاوتی مانند نیازهای اجتماعی نه سود خصوصی ، رفاه، نه جنگ، ساختن مدارس، بیمارستانها، مسکن و فرهنگ خواهد بود ، نه در خدمت انباشت سرمایه و مصرف لوکس.
با توجه به پیآمد های آنتروپوسین و نزدیک بودن تغییرات آب و هوایی فاجعه بار و تهدید های متعدد دیگر برای زیست کره زمین آیا اکو سوسیالیست ها اکنون موظف به دیدن رشد اقتصادی بعنوان تهدیدی برای بقای انسان که باید کنار گذاشته شود ، می باشند؟ وآیا کاهش رشد باید به عنوان یک هدف یا شعار اتخاذ شود؟
دو پاسخ مارکسیستی روشن به این مسئله وجود دارد که نیازی به بازاندیشی و یا تجدید نظر اساسی در الگوی مارکسیسم ندارد. نخست اینکه، صرف نظر از اظهارات گذشته یا رویه ها و کارکردهای مختلف سوسیالیست ها، این سیستم سرمایه داری است که واقعا متعهد به رشد بی پایان اقتصادی است نه سوسیالیسم. آنگونه که مارکس در کاپیتال نشان میدهد، انگیزه مادی، ذاتی روابط تولید سرمایه داری است که با منطق بی رحم رقابت به هر واحد سرمایه داری اعم از مغازه گوشه خیابان یا شرکت چند ملیتی یا دولت سرمایه داری تحمیل شده است. انکار و یا چشم پوشی سرمایه داری و دولت های سرمایه داری از رشد مثل این استکه یک تمساح بتواند گیاهخوار شود.
پاسخ دوم اینکه سوسیالیستها مطمئنا خواهان این هستند که رشد برخی بخش های اقتصاد، برخی نیروهای تولیدی مانند صنعت سوخت های فسیلی، صنایع خود روسازی، اسلحه، صنعت تبلیغات کاهش یافته و یا بطور کامل از بین برود. با این حال، خواهان گسترش بخش های دیگری مانند تولید انرژی های تجدید پذیر، رشد آموزش، مراقبت های سلامتی، حمل و نقل عمومی منظم و گسترده رایگان، برنامه جنگل کاری کلان، تولید کمتر گوشت گاو، سبزیجات بیشتر، ساخت مسکن عمومی به جای هتل های کولس، تولید کمتر پلاستیک های یکبار مصرف و کالاهای غیر ضروری و غیره هستند.
این پاسخ به خودی خود معتبر به نظر میرسد اما این سئوال و مسئله را که آیا آینده پایدار به طور کلی و در مقیاس جهانی نیاز به کاهش رشد اقتصادی دارد را باز می گذارد.
جناحی از جنبش زیست محیطی وجود دارد که بدون شک خطاب خود را مستقیماً به دولت ها، شرکتهای بزرگ، مدیر عاملان، سازمانهای بین المللی و سایر چهره های طبقه حاکمه متوجه می سازد، تا آنها را به تغییر روش ترغیب کند . درخواست از چنین افرادی برای کاهش سود یا رشد اقتصادی شرکت هایشان کاملا اتوپیایی است. مثل اینکه از خوک ها بخواهیم که پرواز کنند یا از شرکت نفت انگلیس بخواهیم که شرکت نفت نباشد.
با این وجود لایه هایی از مردم ممکن است جذب ایده و شعار کاهش رشد شوند. اینها ممکن است شامل دانش آموزان مدارس که توسط گرتا تونبرگ ، بطور موثری بسیج شدند، دانشجویان دانشگاه و کالج ها و برخی از متخصصان جوان که توسط جنبش انقراض به اقدام مستقیم کشیده شده اند.
چنین افرادی نباید از صحنه دور شوند – آنها به خودی خود و به طور کلی برای جنبش محیط زیست مهم هستند و باید آنها را درگیر کرد، هر چند که شاخص سیاست اکو سوسیالیستی نیستند.
این سیاست بایستی توسط توده طبقه کارگر و ستم دیدگان در سطح بین المللی و به ویژه در جنوب جهانی به پیش برده شود چرا؟ برای اینکه تنها طبقه کارگر دارای قدرت بالقوه در به چالش کشیدن سرمایه داری و تغییر موثر سیستم می باشد.
هر چند در رابطه با بسیج طبقه کارگر در هر کجای دنیا کاهش رشد نمیتواند آغازگر باشد. تقاضای کاهش رشد در سرمایه داری یعنی خواست بیکاری بیشتر، فقر و رنج بیشتر برای توده مردم. چنین خواستی ( کاهش رشد) نمی توان جنبش توده ای را به پیش برد. نه تنها ممکن است که کارگران و مزد بگیران را از خود بیگانه کرده ، تا آنجا که به توده مردم مربوط می شود ، نه تنها مسئله را بغرنج میکند بلکه باعث تقویت جناح راست و ضد سوسیالیسم در جنبش محیط زیست می شود که معتقدند راه حل تغییرات آب و هوایی کاهش مصرف مردم عادی از طریق مکانیسم هایی مانند مالیات کربن است ، و اغلب مانند حزب سبزها در ایرلند حاضر به اجرای چنین سیاست هایی در ائتلاف با احزاب محافظه کار نئولیبرال هستند.
نقطه عزیمت اکو سوسیالیستها این پیش فرض است که فرو پاشی محیط زیست و نابرابری اجتماعی از یک منبع مشترک ناشی می شوند: دنیائی که در آن سود هدف غایی است. از این منظر رهایی انسان از سرمایه داری و اربابانش با رهایی زمین و زیست کره از سرطان سرمایه داری دریک راستا پیش می رود٬ از این رو اکو سوسیالیسم جریانی است که در عین انتقاد به جریان غالب جنبش کارگری می داند که کارگران و تشکل هایشان عنصر حیاتی در هر پروژه تغییر رادیکال و فراگیرند. در واقع یک انقلاب اکولوژیکی، که از الزامات یک انقلاب اجتماعی نیز خواهد بود مسئولیت سنگین و محض دوران ماست.
امروزه گذار به سوسیالیسم و گذار به جامعه ای دوستار محیط زیست دو روی یک سکه اند. اقتصاد پایدار نیازمند مناسبات پایدار با طبیعت در مقیاس جهانی است. جامعه ای که در آن “تولید کنندگان هم بسته” متابولیسم انسان با طبیعت را به شکلی عقلانی مدیریت میکنند
مسلم است که بسیاری از دستاوردهای علمی و تکنولوژیک مدرن گرانبها هستند، اما کل نظام تولیدی باید متحول یابد و این امر تنها با روش های اکو سوسیالیستی امکان پذیر است یعنی برنامه ریزی دمکراتیک اقتصاد که حفظ توازن زیست محیطی را مد نظر قرار میدهد. سوسیالیسم زیست محیطی تلاشی است برای تامین یک بدیل متمدنانه رادیکال در برابر چیزی که مارکس آن را : پیشرفت ویرانگر سرمایه داری نامیده است.
اما چالش مهم و تاریخی زمان ما: پیشبرد اقدامات اصلاحی رادیکالی است که مخالف منطق سرمایه در موقعیت تاریخی کنونی است و هم زمان سازماندهی مبارزه برای انقلابی طولانی برای ساختن یک صورت بندی جدید اجتماعی و زیست محیطی است که توسعه پایدار انسانی را هدف خود قرار می دهد.
منابع:
Growth and degrowth what should ecosocialists say? John Molyneus
Marxism and Ecology Common Fonts of a Great Transition
Capitalism and robbery The Expropriation of Land, labor, and Corporal Life
John Bellamy Foster, Brett Clark and Hannah Holleman
Corona virus is a warning to us to mend our broken relationship with nature Marco Lambertini, Elizabeth Maruma Mrema and Maria Neira
Marx and environment- Monthly Review vol. 47
Eco-socialism or Barbarism- 11 Theses- Initiative Eco-Socialism -Bruno Kern
سوسیالیسم زیست محیطی ( معرفی آرای میشل لووی). نشر بیدار
Toward a Global Dialogue on Ecology and Marxism: John Bellamy Foster
Ecology and transition from capitalism to socialism