در باره الفبا
۱
پنجاه سال پیش از این اندیشه ی دگرگونی در رسم خط کنونی که اقتباس از الفبای عربی است و در نهایت جای گزینی الفبای لاتین به جای آن، چند گاهی مرا به خود واداشت، که به سببی خارج از اراده ی شخصی، به بوته ی فراموشی سپرده شد. اما خواندن مقاله ای از استاد سعید نفیسی[i] این اندیشه ی دیرینه را در من بیدار ساخت و دریافتم که مساله ی تغییر الفبا، هم چنان مساله ای است دیرمان، بسیار جدی و ضروری، مساله ی بسیار مهمی که نسلی از روشن فکران صدر مشروطیت، تا شمار چندی از پیش گامان فرهنگ و ادب فارسی زبان را به خود واداشته و شاید دلایلی مشابه آن چه که مرا از پی گیری این مهم بازداشت، سد راه آنان بوده است. بی گمان نقش مخرب سنت و دین و به ویژه، وااسلاما و دین از دست رفت را نمی توان نادیده گرفت.
در زمانه ای که بخشی از روحانیت از سر دم داران مشروطیت بودند و مجلس نوپای شورای ملی را تیول خود ساختند، یا در اوج اقتدار آریامهری، در دهه ی پنجاه، آخوند مرتضا مطهری در سمت تقریرنویسی آخوند محمدحسین طباطبائی، به عنوان عضوی از بنیاد شاهنشاهی فلسفه، از حجاب اجباری، تعدد زوجات، درجه دوم بودن زن دفاع می کرد و حسرت می خورد که چرا فردوسی زبان فارسی را زنده ساخت و اجازه نداد که ما عرب زبان شویم و امروزه به زبان عربی سخن بگوئیم، یا بهتر است که با فرزندان مان عربی سخن بگوئیم تا نسل های آینده عرب زبان شوند، رهبران مشروطیت یا استاد سعید نفیسی و دیگران چه گونه می توانسته اند در برابر اسلام گرایان و شیفته گان زبان عربی، با الفبای عربی به ستیز جدی بر خیزند.
جانب دیگر قضیه هم این است که بیشینه مردم ما بی سواد بودند و با الفبای لاتین الفتی نداشتند. نه روزنامه و یا نشریه پرتیراژی حاضر به پشتیبانی از این ایده می شده و نه ناشری به چاپ آثار ادبی یا سیاسی یا اجتماعی به الفبای لاتین تن می داده است. در نهایت خوش وقتی امروزه، به برکت وجود رسانه های اجتماعی و انبوه دانش آموخته گان برون مرزی و درون مرزی، که هر کدام به نوبه ی خود دست کم بر یک زبان اروپائی تسلط دارند، انتشار مقاله، کتاب، دفتر شعر، با الفبای لاتین، بی گمان خواننده و هوادار خود را خواهد یافت و نباید اندیشید که این اقدام،یعنی جای گزینی الفبای لاتین به جای الفبای عربی، در یک بامداد روشن تجلی خواهد یافت. باید از یک جاپی آغاز نمود. حتا اگر این فرایند جای گزینی نیازمند پنجاه، یا صد سال زمان، یا چند نسل باشد، نباید به خود تردید راه داد. خود ره بگویدت چون باید رفت.
من از مطالعه نقد کتاب های درسی، نوشته ی جلال آل احمد که سخت مخالف تغییر الفبا بود، به اصلاح الفبا و نهایت به تغییر الفبا رسیدم. اگر چه خوانده بودم که صادق هدایت، بزرگ علوی[ii] و شخصیت های ادبی و فرهنگی دیگری هم هوادار تغییر الفبا بودند. اما در جست و جوی آثار آنان، جز کلی گوئی و تاکید بر ضرورت تغییر الفبا مطلبی پیدا نکردم. از این روی جسته و گریخته، مطالبی را سرهم بندی کردم و به بیان دشواری هایی پرداختم که دانش آموزان در یادگیری واژه ها و در پیوند با واژه، در آموزش زبان و ادبیات فارسی دارند و دشواری هایی که در هنگام خواندن حتا دامن گیر آموزگاران و استادان می شود. در پرتو تجربه ی آموزگاری خود در کلاس های بزرگ سالان، دبستان و دبیرستان دریافتم همان مشکلی که دانش آموزان کورد زبان دارند، دانش آموزان فارس زبان هم کم و بیش دارا هستند و این فقط یداله بهزاد دبیر ادبیات دبیرستان پهلوی کرمان شاه نیست که خود به عنوان یک کورد زبان، بچه های کورد زبان را مسخره می کند و می گوید آ خَر، آخَر، آقای شهیدی قزوینی در دبیرستان بیوک گنجی قزوین و آقای رضائی زاهدانی در دبیرستان عدل تهران هم در درس ادبیات با دانش آموزان مشکل فتحه و کسره دارند، تا چه رسد به تکرار درست واژه های عربی و فرنگی با الفبای موجود. البته هر دوی این هم کاران من بی تربیتی یداله بهزاد، که به تائید مهدی اخوان، شاخص ترین شاعر سبک خراسانی معاصر بود بر سر یک زبر را زیر خواندن، به دانش آموزان هم شهری و هم ولایتی اهانت کنند. فکر می کردم اگر الفبای ما لاتین بود، کسی A و E را این چنین اشتباه نمی خواند و اگر به جای ضمه ای که اغلب غایب است و نوشته نمی شود، O بنویسیم، کسی با فتحه و یا کسره نمی خواند که مسخره شود. استادان زبان فارسی هم گاه نمی توانند واژه های ناشناس، به ویژه، ادبیات مهجور را بدون اشتباه تلفظ کنند.
اما وجه دیگری، که به رسم خط بر می گردد، جدانویسی و سرهم نویسی است حروف هایی که به هم می چسبند و حروف هایی که باید جدا نوشت و دعوایی که بر درست بودن جدا نویسی و یا سرهم نویسی برقرار است. ما در همان دوران دانش سرای مقدماتی با دبیران خود کلنجار داشتیم که چرا سرهم بنویسسم. دانشسرایمقداماتی کرمانشاه ،یا دانشسرایعالی تهران، و اگر سلیقه نیست پس چرا کرمانشاه را هم به مقدماتی و تهران را هم به عالی نمی جسبانیم. یا واژه هایی با چندین دنده و چند جور نقطه گذاری، شاید این الفبا قواره ی زبان عربی باشد. اما به هیچ وجه قبای مناسبی به تن زبان فارسی نیست. در آن زمان بر آن بودم که به واژه های عربی جامه ی فارسی بپوشانیم. تبدیل تنوین به نون، حذف الف های زائد در میان واژه های چندی، تبدیل یای مقصوره، به الف، تبدیل فتحه یا زبر، به ه، تبدیل ضمه به واو، به ویژه در واژه های عاریتی، و موارد چندی از این دست، که به گونه ای خود به خود، هم اکنون کم و بیش رایج است.
از نوشته های پراکنده که در حجم شاید پنجاه برگ کاغذ بزرگ بود، پس از بارها نوشتن و پاک کردن، چند نسخه کپی گرفتم و در چند نوبت برای گرداننده گان صفحه فرهنگی روزنامه کیهان فرستادم، که نه چاپ کردند و نه به آن برخورد نمودند. تمام نوشته را هم را یک جا برای مجله نگین فرستادم و با دوکتور(دکتر) عنایت مدیر مجله ی نگین تلفنی صحبت کردم. اما چون تجربه ی روزنامه نگاری داشت، با صمیمیت گفت با چاپ نخستین مقاله عده ای جنجال به پا خواهد کرد و ما حریف شان نخواهیم شد. وقتی نوشته ی استاد سعید نفیسی را خواندم و نا پی گیری وی را که چرا پیش قدم نشده، در همان مجله سخن، چند بیت شعری از گنجینه ی پیشینیان و یا نوشته ای از خود را به زبان لاتین بنویسد، به یاد همان گفته ی دوکتور عنایت افتادم. که استاد نفیسی هم لابد حریف مستعرب ها نبوده، تا چه رسد به من، تنک مایه ی یک لا قبا!
دست نوشته های من، اگر چه به پخته گی نوشته ی استاد نبود، اما در درون مایه مشابه همین مقاله بود. نوشته ای که روی دست ام ماند و هم چنان در پی فرصت بودم که انتشار دهم، اما در بازرسی خانه توسط ماموران ساواک، با دیگر کتاب ها و نوشته ها، در کیسه گونی ها سبزرنگ جا گرفت و با نویسنده اش سر از بازداشت گاه کومیته مشترک ضد خراب کاری در آورد، بدون آن که همراه نویسنده اش آزاد شود. جدای از این که بازجوهای ساواک تهدید کردند مبادا جائی چاپ و پخش شود[iii]، مسیر زنده گی هم به راه دیگری شد. مبارزه سیاسی و عشق به مبارزه و سوسیالیسم، جای گزینی تلاش فرهنگی شد. اگر چه در اصلاح رسم خط کوتاه نیامده ام و در نوشته های سی ساله ی خود تلاش نموده ام در اصلاح خط شریک باشم. و این هم نوشته ی استاد سعید نفیسی تحت عنوان:
.
“در خانه اگر کس است.”
عیب جوئی از خط “عربی”تازگی ندارد. ادیب و مورخ معروف ایرانی”ابوعبداله حمزه بن حسن اصفهانی” که در میان سال های سیصد وپنجاه و سیصد و شصت هجری در گذشته است، بیش از هزار سال پیش به معایب بسیار این خط برخورده وکتاب مبسوط و مستقلی به زبان تازی در این زمینه نوشته است به نام: “کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف”. یگانه نسخه ی این کتاب، در کتاب خانه ی خان مروی در تهران است و جالب این است که در نتیجه ی بدی خط، نام کتاب را غلط خوانده و کلمه ی حدوث را حروف خوانده اند!
بحث در باره ی معایب این خط بسیار دراز است و کتاب جداگانه ی پرحجمی در این زمینه می توان فراهم کرد. ناسازگاری این خط با زبان فارسی به اندازه ای است که به این اختصار نمی توان بیان کرد.
در حال حاضر بسیاری از کلمات فارسی اصیل هست که در تلفظ و اعراب آن ها در قسمت های مختلف ایران اختلاف دارند. مثلا کلمات رایج “سفید” و “دراز” را برخی از ایرانیان به کسره اول و برخی به فتح اول تلفظ می کنند. کلمه ی “گواه” را برخی به فتح و برخی به ضم تلفظ می کنند. کلمه ی “چادر” در شعرهمه جا به فتح دال آمده و در حال حاضر، بسیاری از ایرانیان آن را به ضم “دال” و برخی به کسر دال می گویند. اگر درست دقت بکنیم امروز تلفظ تقریبا پنجاه در صد کلمات فارسی اصیل ایرانی اختلاف دارند. هم چنین تلفظ کلماتی که از زبان تازی وارد زبان ما شده است و در این زمینه گویندگان رادیوهای ایران دشواری های بسیار دارند.
در نتیجه بدی خط حتا نام برخی از آبادی های ایران تغییر کرده است. از آن جمله تردیدی نیست که نام درست شهر “قوچان” در خراسان “خبوشان” و “خوجان”بوده است و به واسطه ی شباهت حروف تغییر کرده است. هم چنین نام شهر “طیبات” امروز قطعا نادرست است و درست آن “تایباد” است. در همین اواخر که مراسمی برای افتتاح کارخانه ای در “دورود” روی داد در همه ی روزنامه های تهران نام این آبادی را “درود” نوشتند و حال آن که چون میان دو رود واقع شده است، باید “دورود” نوشت
سه سال پیش که زلزله ای در ناحیه فیروزکوه روی داد، نام آبادی زلزله زده ای را همه جا “ترود” نوشتند و در فرهنگ جغرافیای ایرانی که دایره ی جغرافیائی ارتش تدوین کرده، “طرود” چاپ کرده اند و حال آن که نام درست این آبادی “تاب رود” و “تاورود” از ماده ی تاب به معنای حرارت بسیار و رود است[iv] که اهالی محل خود “تورود” به ضم تا و سکون واو ادا می کنند و آن چه که همه نوشتند، به هیچ وجه درست نیست.
اگر در اشتقاق بعضی از کلمات فارسی دقت بکنید، می بینید که در نتیجه بدی خط چه تحریف ها در این کلمات راه یافته است. مثلا این چهار کلمه ی”دستور” و “رنجور” و “مزدور” و ” گنجور” که ما امروز آن ها را با اشباع “واو” مانند “دور” و “شور” تلفظ می کنیم و حتا بزرگان زبان ما آن ها را به همین شکل قافیه بسته اند، در اصل به فتح “واو” بوده است مانند “دانشور” و “هنرور” و “پیشه ور” و کلماتی نظیر آن ها.
یکی از معانی “دست”، اختیار است و “دستوَر” به معنای صاحب اختیارمانند “هنرور” و “پیله ور” باید خوانده شود و به همین قیاس “مزدور” و “رنجور” و “گنجور”، و چون در این خط “واو” این کلمات را به دو شکل می توان خواند، این کلمات را تحریف کرده اند.
در تقویم ایران پیش از اسلام، که هر ماه را سی روز حساب می کردند، پنج روز از بازمانده ـ ی سال را در پایان سال جداگانه می گرفتند و به آن پنج روز “وهیزک” یا “بهیزک” می گفتند. بسیاری از شاعران ایران این کلمه بهیزک را”بهترک” خوانده و در شعر به همین گونه آورده اند. چنان که در وزن شعر جز بهترک نمی توان خواند. در دین زردشت نام پلی هست در میان بهشت و دوزخ که “چینوت” یا “چینود” باید خواند. تصور نمی کنید که حتا بزرگان زبان ما در شعر خود این کلمه را به چه اشکال مختلف درآوردند و می توان مقاله مبسوطی در این زمینه نوشت. در کلمه “خوید” به معنای محصول نارس غلات”واو” آن خوانده نمی شود و مانند “خید” باید تلفظ کرد. مرد بزرگی مانند سعدی”واو” این کلمه را خوانده و در شعر چنین آورده است:
هر که مزرعه خود، بخورد به خوید وقت خرمنش، خوشه باید چید.
حتا در نام های مردان تاریخ از این گونه اشتباهات روی داده است. نام پادشاه معروف سلجوقی، “الب” یا “الپ” ارسلان به فتح “الف” و سکون “لام” به معنای شیر دلیر است زیرا در زبان ترکی آلب، یا آلپ و ارسلان شیر معنا می دهد. بسیاری از شاعران حتا نزدیک به عصر او کلمه ی آلب را به فتح اول و دوم خوانده اند. بدی این خط بسیاری از اشعار بزرگان ما را تباه کرده است. آشکارتر از همه این شعر معروف سعدی است.
بنی آدم اعضای یک دیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند.
قطعا سعدی آن را چنین سروده بوده است:
بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
زیرا کسانی که در آفرینش از یک گوهر باشند اعضای یک پیکر می شوند، نه اعضای یک دیگر و بنی آدم نمی توانند اعضای یک دیگر باشند. در زمان سعدی خط رایج، خط “رقاع” بوده است و در این خط برخی از حروف را که ما جدا می نویسیم به یک دیگر می چسباندند و برای رعایت تندنویسی هم، دال دیگر را به حرف یای بعد از آن متصل می کردند و هنگامی که خواسته اند این شعر سعدی را از خط رقاع به خط دیگری نقل کنند “یک پیکر” را “یک دیگر” خوانده اند و این نقص فاحش در شعر فارسی پیش آمده است.
تا جائی که من خبر دارم از هشتاد سال پیش بسیاری از اندیشمندان و دانایان ایرانی در روزنامه ها و مجلات فارسی، چه در ایران و چه در ترکیه و قففاز و مصر و هندوستان به زبان ما در این زمینه سخن گفته اند. در کشورهای دیگر اسلامی نیز کتاب ها و رسائل و مقالات در این باره چاپ شده است و دانشمندان عرب نیز معایب خط خود را بیان کرده و معتقد به تغییر آن شده اند.
مـ ـمـ ـم م
حتا کسانی که در نگاه داشتن این خط کنونی تعصب می ورزند، نمی توانند منکر شوند که این خط پنج عیب اساسی دارد. بدین گونه:
1 ـ ظاهر چنین به نظر می آید که خط کنونی اگر همزه را نیز به حساب آوریم، تنها شامل سی و سه حرف است. اما اگر درست بیندیشیم، می بینیم که چون هفت حرف آن به دو شکل، یعنی تنها و در آخر کلمه نوشته می شود و بیست و شش حرف آن را به چهار شکل مختلف، یعنی تنها و در آغاز و میان و پایان کلمه می نویسند، صد و چهار شکل مختلف پیدا می کند. یعنی در حقیقت الفبای امروزی ما مرکب از صد و هجده علامت است.
البته در خط امروز چهار شکل کاف کوفی و دو شکل نون کشیده(به اصطلاح حروف چینان چاپ خانه، نون کشکولی) و دو شکل های گرد تنها و آخر کلمه و یک های همزه دار برای اضافه ی کلمات مختوم به هاء و چهار شکل سین کشیده ی بی دنده و سه شکل های دو چشم به کار می بریم، اگر این شانزده شکل را نیز به حساب بیاوریم در خط ما اکنون صد و چهل و چهار144 !! علامت هست. حال آن که اگر اصوات را نیز به شمار بیاوریم، زبان ما حد اکثر سی علامت لازم دارد و صد و چهارده علامت دیگر زاید هستند و باید آن ها را حذف کنیم.
2 ـ همه ی فارسی زبانان از نخستین روزی که کلمات تازی وارد زبان ما شده است همیشه حروف عربی [ را] عینا مانند حروف فارسی تلفوظ کرده اند و هیچ تفاوتی میان “ث” و “ص” و “س” و “ز” و “ذ” و ” ض” و “ظ” و “ت” و “ط” و “ح” و “ه” نگذاشته اند. ولی تردید نیست که خط خوب خطی است که باید تابع تلفظ هر زبانی باشد و این که برخی می گویند باید املای کلمات تازی را در زبان فارس نگاه داریم و رعایت بکنیم تا اصل آن ها معلوم باشد درست نیست. زیرا که الفاظ تازی در زبان ما حکم وام را دارند و هر کلمه ی بیگانه ای که وارد هر زبانی می شود تابع قواعد تلفظی آن زبان است. چنان که تازیان خود نیز در گرفتن کلماتی از زبان فارسی همین کار را کرده اند و هر چه “گ” در فارسی بوده است در عربی به “ج” و هر چه “پ” بوده است به “ب” و هر چه “چ” بوده است به “ص” و هر چه “ژ” بوده است به “ز” بدل کرده اند.
پدران بزرگوار ما نیز گاهی در باره کلمات عربی وارد[شده] در زبان فارسی رعایت عرف زبان خود را کرده اند. چنان که کلمه ی “طلایع” عربی را که جمع “طلیعه” است در فارسی “طلایه” گفته و نوشته اند و نیز “قفص” عربی را “فقس” ضبط کرده اند. همیشه الف های کنیه های عربی را نیز در فارسی حذف کرده اند و مثلا “ابایزید” را “بایزید” و “ابوالحسن”، بوالحسن” گفته و نوشته اند و حتا کلمه ی “ابوالهوس” و “ابوالعجب” در فارسی “بوالهوس” و “بوالعجب” نوشته اند.
ولی چون در این خط حروفی نیز هم صدا هستند، برخی به مروز زمان در املای اصیل فارسی هم تصرفاتی کرده اند که ما را گرفتار کرده است. بیش تر این تصرفات هم برای اجتناب از نقطه گذاری است و هم برای آن است که در خط ، همیشه خوش نویسان رعایت زیبائی ظاهر کلمه را کرده و مثلا “ط” را که شکل بیضی زیبائی دارد به “ت” ترجیح دادند و “تپیدن” و “تپش” و “تپانچه” و مشتقات دیگر فعل تپش را با “طا” نوشته اند.
هم چنین “غلتیدن” و “غلتک” و “غلتان” و “غلت خوردن” و نظایر آن را و در “تشت” و “تاس” و “تاق” و “تالار”، رعایت املای عربی این کلمات را که آنان از فارسی گرفته اند، کرده اند. و “توفان” را نیز که از فعل “توفیدن” فارسی به معنای “بانک کردن” و “آشفتن” است، به همین املا با ط نوشتنه اند. ایشان همین معامله را با کلماتی که از زبان های اروپائی آمده اند، کرده اند. مانند امپراتور، سقرات، ارستو، افلاتون، پتاس، مترو، سانتی و حتا کلمه ی “اتاق” که از زبان مغولی آمده است.
در کلمه ی “شست” و “سد” فارسی نیز “صاد” آورده اند و حال آن که پدران ما “شست” می نوشتند و در کلمه ی “سده” که مشتق از همان سد است، “با “صاد” ننوشته اند و تازیان نیز خود اغلب آن را “سدق” می نویسند.
در نام های خاص نیز از این گونه تصرفات کرده اند. مثلا در “طهمورث” و “طهماسب” که از کلمه ی “تهم” فارسی (به معنای بسیار بزرگ) ساخته شده است و حال آن که با مشتقات دیگر مانند “تهمینه” و “تهمتن” این معامله را نکرده اند.
در نام های جغرافیائی ایران مانند “تهران” و “طالقان” و “طالش” و “طوس” و “طبرستان” و “طابران” و”طبرک” و نظایر بسیار آن ها، در نام های اروپائی مانند “پطر کبیر” و ” پطرزبورگ” نیز این بدعت را گذاشته اند و با “ط” نوشته اند.
پیشینیان ما بالعکس همیشه خط را تابع تلفوظ قرار داده اند. چنان که “دال” های فارسی که پیش از آن ها حرکت “آ” و “ای” و “او” هست در اصل “ذال” بوده است مانند “گنبد”، “باد” و “بید” و “بود”. تا مدتی که آن ها را ذال تلفوظ می کردند، “ذال” می نوشتند. ولی پس از آن که تلفوظ ذال از میان رفت، آنان نیز نقطه ی ذال را حذف کردند.
3 ـ اشکال دیگری که در خط کنونی هست، این است که 28 حرف این خط، با کم و زیاد شدن نقطه و بالا و پائین گذاشتن آن و گذاشتن یک یا دو سرکشَ با هم اشتباه می شوند. شواهدی که در این زمینه هست، به اندازه ای است که می توان کتاب بزرگی گرد آورد و یقین دارم خوانندگان بارها گرفتار این دشواری جان فرسا شده اند.
بازرگانی روزی برای من حکایت کرد که در نتیجه اشتباه تلگرافچی که بخرید را نخرید تلگراف کرده بود، مبلغ هنگفتی زیان برده و هرگز نتوانسته است آن را جبران بکند. یک سرکش گذاشتن برای کاف عربی و دو سرکش گذاشتن برای گاف فارسی نیز زیان بسیار به زبان ما می زند. چنان که امروز کم تر کسی را می شناسیم که “لشکر” و ” رشک” و “سرشک” و “اشک” و “مشک” و “پزشک” را با کاف عربی بنویسد و حال ان که با گاف نوشتن غلط فاحش به شمار می رود. هم چنین کلمه “سوک” و “سوکوار” حتما با “کاف” عربی است چنان که رودکی آن را با ملوک قافیه کرده و گفته است:
بسا که شاد در این خانه بودم و خندان
چنان که جاه من افزون بود از امیر و ملوک
کنون همانم و خانه همان و شهر همان
زمن نپرسی کز چه شدست شادی سوک؟
4 ـ عیب دیگر این خط، این است که برخی از حروف به یک دیگر پیوسته می شوند و برخی نمی پیوندند و در نتیجه بارها می شود که حتا ورزیدگان در زبان فارسی، باید جمله ای را چند بار بخوانند تا بدانند جایی که حرفی قطع شده، در میان کلمه است، یا در پایان آن و به همین جهت برخی که تفنن می کنند و خواننده را دچار زحمت می کنند.
5 ـ بزرگ ترین عیب این خط این است که به جز”آ”، شش صدای دیگر در زبان ما هست علامت ندارد. برای کسره و ضمه علامت نداریم و برای صدای “او” ، “واو” می نویسیم که خود جزو حروف بی صداست.
برای ضمه ی کشیده مانند “فردوسی” و “دولت”، “واو” که در اصل زبان تازی فتحه زده و واو تلفظ می شود و ما ایرانی ها به شکل دیگر ادا می کنم و رعایت این کلمات را در زبان فارسی نظیر آن ها مانند “نو” و “جو” می کنیم نیز واو می نویسیم که یک جا “او” و جای دیگر واو مفتوح و مکسور و مضموم خوانده شود. به همین جهت است که کلماتی مانند “رنجور” را که پیش از این اشاره کردم و می بایست به فتح واو خوانده باشند از قدیم به اشباه واو خوانده اند. چون در این خط فتحه، کسره و ضمه نوشته نمی شود از ناچاری کلمه “نه” را که در حقیقت نون مفتوح است و کلمات “به” و “چه” و “که” را که در حقیقت “ب” و “چ” و “ک” مکسور است به ها نوشته اند تا حرکت آن ها را تا اندازه ای برساند و همین سبب شده است که قانون گذاران اخیر زبان ما، نام آن ها را “های غیر ملفوظ” گذاشته اند.
این کلمات را نخست در زبان ما با “یا” یعنی “بی” و “جی” و “کی” می نوشتند و این یا را علامت کسره می دانستند و سپس این “یا” را به “ها” بدل کرده اند. هم چنین “واو” در کلمه “تو” و “دو” جانشین ضمه است و نیز به همین جهت ناچار شده اند ضمه ی عطف فارسی را “واو” بنویسند و از آن زمان ایرانیان درس خوانده عادت کرده اند “واو” مفتوح را که “واو” عطف زبان تازی است، به جای ضمه ی عطف به زبان بیاورند. در صورتی که در فارسی علامت عطف، ضمه است و نه “واو” مفتوح و در سراسر شعر فارسی، به جز چند بیتی که از دوره ی سامانیان مانده است، ما یک بیت نداریم که بتوان در آن ضمه ی عطف را “واو” مفتوح خواند و به وزن شعر زیانی نرسد.
از این پنج عیب اساسی که بگذریم، برخی معایب فنی دیگر نیز در این خط هست. یکی از آن ها این است که به جز”الف”و”ها” و “دال” و “راء” و “سین” و “صاد” و “طین” و لام” و “میم” در نوشتن حروف دیگر دست باید دو حرکت بکند. یعنی یک بار باید خود حرف را بنویسد و بار دیگر نقطه های آن را در بالا و یا پائین بگذارد و سرکش گاف را بگذارد تا با لام اشتباه نشود. عیب دیگر آن است که اگر “مد” و “تشدید” روی حروف نگذارند، خواننده درست نمی خواند و معمولا از گذاشتن مد، کم تر و از گذاشتن تشدید همیشه دریغ می کنند.
هم چنین در موقع اضافه ی کلمات مختوم به “ها”، یا باید همزه ای روی “ها” گذاشت، یا چنان که در قدیم معمول بوده و اخیرا برخی آن را رعایت می کنند، یک “یا” اضافه کرد. مانند “خانهء” من، یا “خانه ی” من، و چون حرفی برای صدای “ای” نداریم، ناچار هر وقت این صدا را می خواهیم در پایان این گونه کلمات برسانیم، یا “الف و یا”، یا “همزه و یا” بر آن بیفزائیم و “خانه ای که دارم”، یا “خانه ئی که دارم”، یا “اینک که از راه رسیده ای” و “اینک که از راه رسیده ئی”.
عیب دیگر این است که در موقع خواندن نیز باید متوجه اصل حرف و نقطه های بالا و پائین آن و علامات دیگر آن بود و قهرا بر چشم بیش تر فشار می آید و رنج آن دو برابر می شود.
مهم ترین نکته ای که در این زمینه هست، زیانی است که نوآموزان و کودکان ما از این راه می برند. هر کس که اندک تجربه ای در این زمینه داشته باشد، می داند که در دبستان ها تا پایان دوره ی ابتدائی، پسران و دختران گرفتار خواندن و نوشتن زبان مادری خود هستند و از این واضح تر چیزی نیست که آموختن زبان مادری که کودک از دو سالگی تدریجا آن را فرا می گیرد و در هفت سالگی که وارد دبستان می شود هر چه بخواهد می تواند به آن بگوید، نباید خواندن و نوشتن آن شش سال وی را سرگردان بکند.
تازه پس از اتمام دوره ی دبستان کودکان از یاد گرفتن زبان مادری خود مستغنی نیستند و پس از آن که دبیرستان را هم به پایان رسانیدند، در مسابقه ی ورودی به دانشگاه کامیاب نمی شوند و حتا پس از رسیدن به درجه ی دکتری در ادبیات فارسی باز دشواری هایی را دارند و بسا شده است که تا پایان زندگی، ادیبان زبان ما به کلمات تازه ای برخورده اند که در تشخیص آن سرگردان مانده اند و اگر حل ناشده نمانده باشد، بر حسب تصادف و اتفاق آن را حل کرده اند.
کسانی که کتاب هایی به زبان فارسی تالیف کرده و به این خط چاپ کرده اند، می دانند که همین کار که در بسیاری از کشورهای دیگر به اندازه ای آسان است که مولف، طبع و نشر آن را به دیگری واگذار می کند، در میان ما به چه رنج فرساینده و خون دل و فرسودگی چشم توام است. با همه ی دقت ها و جان کاهی ها، باز هم کتابی بی غلط از چاپ در نمی آید و مولف مطمئن نیست که خواننده ی خود را کاملا راهنمائی کرده باشد.
در جهان ما دامنه علم و معرفت هرروز نسبت به روز گذشته گشاده تر می شود. امروزه برای کسانی که می خواهند از دانش بهره ای بردارند، پنچ دقیقه از عمرشان درست برابر ده سال از عمر دانشمندان سده های گذشته است. آدمی زاده هر چه زودتر دانش فرا بگیرد، در زندگی مادی و معنوی نیک بخت تر است. یگانه سرمایه ی فرزند آدمی عمر او است. این چند سال زندگی را نباید در کاری به هدر داد که با رنجی کم تر و در مدتی کم تر بتوان آن را انجام داد. پدران و مادران باید در باره ی فرزندان دلبند خود بیش از همه چیز در این اندیشه باشند. راهنمایان ملل باید این نکته ی بسیار مهم را که یگانه ضامن نیک بختی مردم این روزگار است، در نظر بگیرند.
اگر هشتاد سال پیش برخی از راهنمایان اندیشمند ایران متوجه این نکته ی بسیار مهم شده اند، امروز اهمیت آن چند برابر شده است. ایشان برای این دشواری چهار راه مختلف پیش گرفته اند.
1 ـ گروهی عقیده داشته اند که باید یکی از خطوط پیش از اسلام را که ایرانیان برای زبان خطی به کار برده اند، باید دوباره در ایران معمول کرد. مثلا خط اوستائی، یا پهلوی را. این نظر درست نیست زیرا که برخی از آن خط ها همین معایب و نواقص خط کنونی را دارند و مفاسد برخی از آن خطوط، از جمله خط پهلوی از زیانکاری های خط امروزی بیش تر است.
وانگهی خطوط قدیم دیگر سازگار با زبان امروزی نیست که تقریبا صد برابر وسعت گرفته است. در خط باید چهار شرط عمده وجود داشته باشد:
حروف مشابه، یا نزدیک به هم نداشته باشد، نقطه و اعراب و علامات زائد نداشته باشد، حروف آن در یک کلمه به هم بپیوندد و حروف متصل و منفصل نداشته باشد، برای یک صوت و یک مخرج بیش از یک حرف به کار نرود و از حروف مرکب خودداری کنند. این شروط در هیچ یک از خط های قدیمی ایران نیست.
2 ـ گروه دیگر معتقد بوده اند که همین خط کنونی را باید اصلاح کرد و نواقص ان را از میان برد و هر چه ندارد بر آن افزود.
این کار هم شدنی نیست، زیرا که اساس این خط چنان است که نمی توان در آن تصرف کرد و هر تصرفی در آن بکنند بر دشواری های آن می افزاید.
3 ـ گروه سوم معتقد بوده اند که از الفباهای مختلف باید ترکیبی ساخت و الفبای مخصوصی برای زبان فارسی، مرکب از الفبای لاتینی و یونانی و روسی و ارمنی که هر یک از آن ها علامتی برای مخرجی هست که در خط دیگر نیست، فراهم آورد. این کار هم درست نیست، زیرا گذشته از آن که الفباهای مختلف هم آهنگ نیستند و نمی توان حروف آن ها را با هم ترکیب کرد، الفبای آینده ی فارسی ظاهر زننده ای پیدا می کند و هر کس که بخواند، ناچار است که سه چهار الفبای مختلف را بشناسد.
4 ـ گروه چهارم که دلیل شان استوار تر و پیشنهادشان آسان پذیرتر است عقید دارند که همان بیست و پنج حرف الفبای لاتینی کاملا نیازمندی های زبان فارسی را بر می آورد و نیاز به گرفتن حروف دیگر از خط روسی، یا یونانی و ارمنی نیست. در زبان فارسی هنگامی که هشت حرف زبان تازی را که فارسی زبانان تلفظ نمی کنند، کنار بگذاریم، ما 28 حرف لازم داریم و تنها سه علامت باید بر حروف الفبای لاتین بیفزائیم تا کاملا نیازمندی های زبان فارسی را برآورد.
در باره ی اکثریت حروف الفبای لاتینی و به کار بردن آن ها در زبان فارسی هیچ کس تردیدی ندارد و تنها مواردی پیش می آید که باید در باره ی آن ها تصمیم گرفت. یکی این که برای فتحه و الف ممدوده “آ” د رخط لاتین a و ä بنویسیم. “J” برای جیم می گیریم و چون برای “ژ” نیز علامتی لازم داریم، بالای آن خط کوچکی می کشیم. حرف C را برای شین می گیریم و چون برای چ نیز علامتی لازم است و “چ” در فارسی استعمال می شود، در زیر “c ” نقطه یا علامتی می گذاریم، مانند C _
“X” را هم مانند بسیاری از زبان دیگر، برای “خ” می گیریم. “Q ” را به جای “غ ” به کار می بریم. و بدیهی است که “K ” را به جای “کاف” و “G ” برای “گاف” خواهد بود. این پیشنهاد گروه چهارم است و اکنون هم بسته با این است که دانشمندان بیدار و روشن بین ایران در این زمینه گام های بلندی بردارند. پایان مقاله ی استاد نفیسی.
در این باره مقاله دیگری ارائه خواهم داد.
[i] ـ متن مقاله استاد به نقل از مجله کاوش، شماره ی اول، ۱۳۴۲، منتشر شده در:
پژواک، PEZHVAK ، مجله فارسی برای آلمان(ماه نامه ی ادبی، فرهنگی و اجتماعی، مدیر مسول و سردبیر. م. جعفر بابائی، سال سوم ، شماره ی ۲۶ و ۲۷ ، آبان و آذر۱۳۹۸
[ii] ـ بزرگ علوی در مقدمه ی فرهنگ المانی یونکر، که به فرهنگ فارسی به آلمانی مبدل ساخته، الفبا ی پیش نهادی خود را عرضه داشته که به آن خواهم پرداخت.
[iii] ـ نگاه کنید به : وریا بامداد، زندان شاه، چاپ نخست، آلمان ۱۳۸۴ ، برگ ۵۴، ۵۵، ۵۶
[iv] ـ با پوزش از محضر استاد، واژه ی تاو و تاف در زبان کوردی هم به معنای شتاب، تندی، سرعت و چابکی است و به این اعتبار تاورود به رودی اطلاق می شود که آب در شیب تندی جاری است و شتاب آب نمایان و این تاو گرما معنی نمی دهد.
تاوان کار در چویه، و تاو دوا، بی تاوان گیر کفت و خاو شوا
Tawankar dar chü wa tawe dawa, be Tawan girkaft wa Xawe schawa
مجید دارابیگی
بیست و یکم اردی بهشت ماه سال ۱۴۰۰ خورشیدی
یازدهم ماه مه ۲۰۲۱ میلادی