* اوجگیری تنش رژیمهای ایران و امریکا و محتمل ترین چشم اندازها
دونالد ترامپ در جریان کارزارهای انتخابات ریاست جمهوری امریکا، آشکارا وعده داده بود که در صورت پیروزی، توافقنامه برجام را پاره خواهد کرد. با خروج دولت امریکا از این توافقنامه، تحریمهای سیاسی-اقتصادی و مالی وسیعتری از دوران اوباما گریبان جمهوری اسلامی را گرفت که با قرار دادن سپاه پاسداران در لیست گروههای تروریستی به اوج خود رسید. سقوط بی سابقه ارزش ریال در برابر دلار و ارزهای خارجی، کاهش فاحش فروش نفت خام به زیر
سیصد هزار بشکه در روز، قرار گرفتن انبوهی از افراد و شرکتهای وابسته به رژیم در لیست تحریمها، به صفر نزدیک شدن امکان انتقال ارز و دلار از خارج به ایران و … سبب شد که در کنار اختلاسها و فساد و درماندگی اقتصادی رژیم اسلامی، شاهد تعطیلی گسترده شرکتها و مراکز اشتغال، بیکاری وسیع، رشد هولناک شاخص های فقر و فلاکت و بازگشت تورم دو سه رقمی و رشد منفی اقتصادی در ایران باشیم.
عامل اصلی فقر و فلاکت در ایران، عملکرد خود رژیم اسلامی و نظام سرمایه داری مورد حمایت آن است، ولی از تاثیر تحرمیهای اقتصادی امپریالیستی نیز نمیتوان و نباید غافل شد. در بطن این رکود تورمی و محاصره کامل سیاسی اقتصادی و عدم توانایی سایر شرکای برجام ( اتحادیه اروپا، روسیه و چین) برای درهم شکستن حلقه محاصره، سبب شده که رژیم اسلامی در نهایت استیصال (علیرغم هارت و پورتهای خامنه ای و سرداران سپاه) سه گزینه در برابر خود ببیند: ۱- گزینه نظامی: یعنی جنگهای موردی و ضربتی و نه لزوما جنگ کلاسیک تمام عیار ۲- تن دادن به مذاکره با امریکا و نوشیدن جام زهر سوم ۳- کش دادن تنش تا انتخابات بعدی ریاست جمهوری در امریکا با این امید که ترامپ ببازد و کاندید دمکراتها پیروز شود.
با توجه به این که در پی حمله به تاسیسات نفتی عربستان در بقیق و خریص سه کشور بریتانیا، فرانسه و آلمان،هم مانند .آمریکا، بر نقش جمهوری اسلامی تاکید نمودند، برگ ،کشورهای اروپائی را هم باید سوخته دانست.
بر مبنای ارزیابی ما، در شرایط کنونی، نه دولت آمریکا و نه جمهوری اسلامی، هیچ کدام خواهان یک جنگ تمام عیار نیستند.
از اینرو نامحتمل ترین شق محسوب میشود. گزینه جنگ موردی و محدود نیز به دلیل عواقب خطرناک آن از کمترین شانس برخوردار است. بویژه اینکه جمهوری اسلامی بر خلاف افغانستان و عراق در مقطع سرنگونی طالبان و صدام حسین نشان داده که میتواند با استفاده از متحدین و نیروهای نیابتی خود در خاورمیانه نظیر: عراق و یمن و لبنان و سوریه و حتی افغانستان، عرصه منازعه نظامی را به فراتر از مرزهای ایران و یا آبهای خلیج فارس بکشاند و دست به نقد اقداماتی از این نوع انجام داده که به شدت موجبات نگرانی پنتاگون را فراهم کرده است. ضمن اینکه ترامپ به شدت واهمه دارد که درگیر کردن امریکا در یک جنگ دیگر موجبات شکست او را در انتخابات آتی فراهم کند. بگذریم که در درون کاخ سفید نیز اختلافات زیادی بر سر نحوه برخورد با رژیم ایران وجود دارد در حالیکه بولتون و پمپئو از شدت عمل سخن میگویند وزارت دفاع کاملا در مورد عواقب خطرناک ماجراجویی نظامی هشدار میدهد.
با توجه به برکناری جان بولتون و گزینش رابرت چارلز اوبرایان، به سمت مشاور امنیتی، مدیریت کاخ سفید هماهنگ شده و احتمال پاسخ مشترک عربستان و امریکا به حمله به تاسیسات نفت ارامکو را نمی توان نادیده انگاشت.
بنابراین استراتژی اصلی امریکا در شرایط کنونی گسترش تحریمها و محاصره کامل رژیم ایران است. یعنی ایجاد آنچنان شرایطی که رژیم ایران برای حفظ نظام مجبور شود همچون سال ۶۷ و یا در هنگام امضای برجام جام زهر را بنوشد. در نقطه مقابل، اگر چه بخشی از اصلاح طلبان حکومتی و یا غیرحکومتی تمایل خود را برای مذاکره مستقیم با امریکا و معامله جدید ابراز داشته اند، اما بخش عمده آپارات رژیم فعلا تا این لحظه تمایلی برای عقب نشینی و سازش نشان نداده اند. در راس آنها خامنه ای هر نوع مذاکره با دولت امریکا بویژه با ترامپ را سم ارزیابی کرده است. از اینرو اگر مجموعه شرایط سیاسی و اقتصادی در داخل و خارج رو به وخامت بیشتر نگذارد این جناح ترجیح میدهد که فعلا روی گزینه انتظار و کش دادن تنش به انتخابات ریاست جمهوری امریکا مانوور دهد.
ناگفته پیداست که راستای اصلی سیاست امریکا در قبال رژیم ایران، نه “رژیم چنج” (براندازی به کمک جنگ خارجی یا خیزش مردمی یا کودتای داخلی) بلکه سیاست “رژیم رام” یعنی تحمیل روند نرمالاسیون بر این رژیم با هدف مهار فعالیتهای هسته ای، موشکی، فضایی و منطقه ای آن است و در این راستا آنچه برای امپریالیسم امریکا و متحدینش اهمیت ندارد وضعیت حقوق بشر و وضعیت معیشتی اکثریت کارگران و زحمتکشان ایران است. امپریالیستها و دول مرتجع متحد آنها تنها به منافع بورژوایی و ارتجاعی خود توجه دارند و سرمایه گذاری بخشی از مردم و اپوزیسیون روی حمایتهای امپریالیستی و منطقه ای، نادیده گرفتن این حقیقت است.
اما ایستاده گی رژیم ایران روی راهکار اصلی خویش نیز، منوط به کنترل و سرکوب بی امان اردوی کار و رنج است، اکثریت عظیمی که روزبروز به مرحله رسیئن کارد به استخوان نزدیک شده اند و دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
به همین خاطر شاهد گماردن رئیسی (عضو هیات مرگ کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷) بر راس قوه قضائیه و شدت گیری سرکوب فعالان جنبش کارگری، جنبش زنان – جنبش دانشجویی – فعالان محیط زیست و حقوق اقلیتها و سایر فعالین مدنی و اجتماعی هستیم. صدور احکام بسیار سنگین همراه با مجازات شلاق برای بسیاری از این فعالین گواه بارز این مدعاست که رژیم به خوبی از ظرفیت انفجاری جامعه و تکرار خیزش دیماه ۹۶ آگاه است از اینرو با ترور مخالفین در درون و بیرون زندان، دستگیری گسترده فعالین کارگری و اجتماعی و حبس های طولانی مدت، میخواهد به خیال خام خود جامعه را منکوب و مطیع کند. اما جنبشهای کارگری و اجتماعی علیرغم برخی عقب نشینی ها و سرکوب شدید و فضای امنیتی، کماکان در صحنه مقاومت و مبارزه حضور دارند و اتوریته رژیم اسلامی سرمایه داری را به چالش گرفته اند.
** نگاهی به موقعیت جنبش کارگری و سایر جنبشهای اجتماعی در ایران
– جنبش کارگری
این جنبش همچون سالهای گذشته به لحاظ کمی و کیفی مهمترین و بزرگترین جنبش کشور ما محسوب میشود. علیرغم فضای بسیار شدید امنیتی پس از سرکوب خیزش تهیدستان در دیماه ۹۶ عمدتا این جنبش مطالباتی کارگری بوده که در ابعادی گسترده حضور خود را در صحنه اجتماعی ایران حفظ کرده است. طبیعی است وقتی از جنبش کارگری صحبت میکنیم فقط به کارگران صنایع و معادن توجه نداریم بلکه مزد و حقوق بگیران زحمتکش نظیر: معلمان، پرستاران و بازنشستگان را نیز مد نظر داریم. در سالی که گذشت نه تنها شاهد حداقل ۱۷۰۰ اعتصاب و تجمع اعتراضی کارگری بودیم، بلکه شاهد دهها حرکت اعتراضی محدود یا سراسری معلمان، بازنشستگان، کارکنان بیمارستانها، مال باخته گان و کولبران نیز بودیم که نقطه اوج آنرا در اعتصاب و تظاهرات چند هفته ای کارگران دو شرکت مهم خوزستان یعنی نیشکر هفت تپه و فولاد ملی اهواز مشاهد کردیم که نه تنها از حمایت مردمان ساکن شوش و اهواز برخوردار بود بلکه سمپاتی وسیعی را در میان دانشجویان، معلمان، نویسندگان و فعالین اجتماعی مترقی برانگیخت. وجه مشخصه این دو حرکت کارگری عظیم و کم سابقه و نیز مبارزات دلیرانه اخیر کارگران هپکو و دیگر کارگران اراک با شعار “کارگر غرق خون است، سرمایه سرنگون است” فقط تاکید روی حقوق صنفی کارگران نبود، بلکه هم به لحاظ طرح شعارهای رادیکال سیاسی و هم به لحاظ به دست دادن اشکال نوین یا مکملی از سازماندهی شورایی، افق جدیدی را پیش روی این جنبش و کل جامعه ایران گشود. در این اعتراضات طبقاتی کارگری و توده ای، رهبری کارگران آشکارا از بدیل شورایی سخن گفت. پاسخ کارگران خطاب به حکومت و سرمایه داران شفاف و روشن بود: اگر عرضه ندارید اقتصاد و جامعه را اداره کنید ما اکثریت اردوی کار و رنج قادریم این کار را به دمکراتیک ترین شیوه با اتکاء بر اراده اکثریت انجام دهیم. بنابراین بی دلیل نبود که کل رژیم و بورژوازی ایران از این جنبش تاریخی وحشت کرد و دستگاه سرکوب رژیم سعی نمود با سناریوهایی همچون “طراحی سوخته” و به زیر شکنجه بردن فعالین پیشرو کارگری و اجتماعی، آنها را سرکوب کند و از طریق صدور احکام شداد و غلاظ به جامعه و سایر فعالین کارگری و اجنماعی پیام و سیگنال بفرستد که اجازه تکرار حرکات مشابه خیزش دیماه و یا خیزش کارگری خوزستان را نخواهد داد، غافل از اینکه بر سرنیزه میتوان تکیه زد اما نمیتوان روی آن نشست!!
– جنبش زنان
سال گذشته زندانهای ایران شاهد بیشترین اسارت فعالین زن در سالهای اخیر بوده است. اعتراض به حجاب اجباری و دفاع آشکار از آزادی پوشش، فعالیت وسیع در حول و حوش هشت مارس روز جهانی زن، اعتراض به تبعیضات جنسیتی در مراکز کار و دانشگاهها، مبارزه برای حضور برابر با مردان در استادیومهای ورزشی، گسترش فعالیتهای هنری ممنوعه، مقاومت و نافرمانی در برابر مناسبات مردسالار و پدرسالار از جمله قوانین قرون وسطایی اسلامی … همه و همه خودآگاهی عظیم میلیونها زنِ به جان آمده از قرنها تبعیض بویژه در چهار دهه حاکمیت رژیم تئوکراتیک، را بازتاب میدهد. در این میان ضرورت پیوند متقابل این جنبش با جنبش کارگری و مطالبات طبقاتی اردوی کار و رنج ُ یکی از مهمترین چالشهای فعالین چپ و مترقی زنان محسوب میشود که گرایش راست درون و بیرون ایران به شدت از آن وحشت دارد و مایل است فتیله مبارزات و مقاومت غرور انگیز زنان را به چند موضوع معین خلاصه کند.
– جنبش دانشجویی
دانشجویان مبارز همواره نقش پررنگی در تاریخ مبارزات مردم ایران چه در دوره رژیم سلطنتی و چه در دوره رژیم اسلامی ایفاء کرده اند در این میان دانشجویان طیف چپ نه تنها در دفاع از آزادیهای دمکراتیک بلکه در دفاع از برابری و عدالت اجتماعی نیز نقشی پیشرو داشته اند. این جنبش چه در جریان سرکوب و تعطیلی سراسری دانشگاهها در اردیبهشت ۵۹ ، چه در جریان اعدامهای جمعی دهه خونین شصتُ، چه در جنبش شش روزه تیرماه ۷۸ و یا حضور مستقل دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در اواسط هشتاد خورشیدی و یا اعتراضات پس از خرداد ۸۸ و حمله خونین گله های حزب الهی به کوی دانشگاه تهران متحمل ضربات فراوانی شد، اما هر بار همچون ققنوس از خاکستر خویش برخاست و شعله مقاومت و مبارزه را مجددا برافروخت. اما آنچه این جنبش را در سال گذشته بارز و شاخص میکند حمایت آنها از جنبش کارگران هفت تپه و فولاد اهواز با شعار: فرزند کارگرانیم کنارتان می مانیم!! بود. در واقع آنها با شعار کارگر، معلم، دانشجو اتحاد اتحاد !! بر ضرورت پیوند جنبش آزادیخواهی با جنبش طبقاتی ضدسرمایه داری پای فشردند و حتی در این راستا اینجا و آنجا با اپوزیسیون راست هم مرزبندی کردند. ما در جریان خیزش دیماه نیز شاهد بودیم که چگونه دانشجویان تهران شعار زیبا و کلیدی “اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” را به میان مردم بردند و آنرا به پرچم جنبش انقلابی سرنگون طلبانه تبدیل کردند. بی دلیل نیست و نبوده که رژیم اسلامی با سنگین ترین احکام زندان به سراغ فعالین جنبش دانشجویی و از جمله نویسندگان نشریه دانشجویی چپ “گام” رفته و میخواهد با شدت عمل، به سایر فعالین این جنبش پیام بفرستد که نباید پا را از گلیم خود درازتر کنند و از حد خواستهای صنفی دانشجویی فراتر روند.
– سایر جنبشهای اجتماعیی
جمهوری اسلامی فقط با سه چالش مهم یعنی زورآزمایی جنبش کارگران و مزد و حقوق بگیران، جنبش زنان و جنبش دانشجویی روبرو نیست، بلکه با مقاومت و مبارزه انواع جنبشهای اجتماعی دیگر نیز روبرو است. جنبش فعالان حفظ محیط زیست، جنبش دفاع از حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی، جنبش اعتراض به حیوان آزاری، جنبش روشنفکران و مردمان مدافع آزادی و لائیسیته و … از جمله این جنبشهای مردمی و حیاتی هستند که جنبش چپ ایران باید بیش از هر زمان توجه ویژه ای به آنها داشته باشد. رژیم اسلامی نیز با توجه به فجایع زیست محیطی در ایران و نیز تبعیضات گسترده قومی و عقیده تی به خوبی از ظرفیت عظیم نهفته در این جنبش ها آگاه است از اینرو با سرکوب شدید فعالین محیط زیست و حقوق حیوانات و نیز فعالین مدنی اقلیتهای ملی و مذهبی و حتی اعدام و سربه نیست کردن انها در زندانها میخواهد هم جلوی گسترش این جنبشها را بگیرد و هم مانع از پیوند و همبستگی متقابل آنها با سه جنبش کارگری – زنان و دانشجویی شود.
در بطن رشد این جنبشهای اجتماعی و سرکوب بی امان اقلیتهای ملی در ایران – بویژه خلقهای کرد و عرب و بلوچ – مذاکره جهار جریان ناسیونالیست کردستان ایران با مقامات جمهوری اسلامی، هم در تضاد با حق تعیین سرنوشت مردم کردستان و آرمان آزادی و برابری است و هم با دعاوی این چهار جریان در اتحاد عمل آنها با سایر جریانات جمهوریخواه برای سرنگونی جمهوری اسلامی در تضاد است. رژیم اسلامی از این نوع مذاکرات تنها در راستای حفظ حاکمیت استبدادی و غارتگرانه و شوونیستی خود بهره خواهد گرفت از اینرو ما بار دیگر قویا چنین مذاکراتی را محکوم می کنیم.
*** تاکیدی مجدد بر وظایف ما و جنبش چپ انقلابی ایران
اگر خیزش دیماه با شعار: “اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” ناقوس مرگ استحاله طلبی و بازی در بساط جناحبندیهای رژیم را به صدا درآورد، خیزش کارگری خوزستان راه طبقاتی شفافی را پیش روی اکثریت زحمتکش ایران قرار داد. شعار: “نان، کار، آزادی، ادراه شورایی” باید به پرچم اصلی انقلاب نوین ایران تبدیل شود. اگر برای رهایی از چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی، جنگ و کودتا و تحریم اقتصادی و هر نوع دخالت امپریالیستی و ارتجاعی راه چاره نیست، آنگاه یک راه حل بیشتر وجود ندارد: سرنگونی انقلابی کلیت این رژیم جهنمی. بنابراین مسئله اساسی در لحظه کنونی، نیاز مبرم به انقلاب و یا متقاعد کردن اکثریت مردمان ستم کشیده به ضرورت تحقق آن نیست، مسئله همانا محتوای این انقلاب است : انقلاب سیاسی یا انقلاب اجتماعی؟! یعنی انقلابی که فقط رژیم فعلی را برمی اندازد اما هم ماشین دولتی بورژوایی و هم مناسبات استثمارگرانه سرمایه داری را دست نخورده باقی میگذارد یا یک انقلاب اجتماعی تمام عیار به رهبری طبقه کارگر متشکل و مجهز به آگاهی سوسیالیستی و طبقاتی ؟! انقلابی که فقط رسالت بزیر کشیدن استبداد سیاسی – مذهبی و الغای همه قوانین تئوکراتیک، مردسالارانه و شوونیستی را بر عهده ندارد بلکه با درهم شکستن کامل دم و دستگاه سیاسی و اقتصادی بورژوازی، شرایط را برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم میکند جامعه ای که آزادی هر فرد شرط آزادی همگان باشد و سرشار از برابری و عدالت اجتماعی باشد.
در مسیر راهپیمایی به سوی این هدف بزرگ، دست به نقد چند وظیفه مهم بر دوش فعالین انقلابی چپ در جنبشهای گوناگون سنگینی میکند: ۱- حمایت همه جانبه از جنبشهای کارگری و اجتماعی در داخل و خارج از کشور ۲- یاری رسانی به همبستگی و هماهنگی این جنبشها با یکدیگر ۳- کمک به تشکل یابی سراسری و سازماندهی منطقه ای و کشوری در متنوع ترین اشکال علنی، نیمه علنی و مخفی ۴- کمک به گسترش اعتصابات عمومی بویژه حرکت به سوی اعتصاب عمومی سیاسی سراسری هماهنگ جنبشهای مختلف با هدف قرار دادن رژیم بر لبه پرتگاه و ایجاد زمینه برای قیام انقلابی نهایی ۵- تلاش بی امان برای افشای گفتمان های سیاسی و بدیل های راست و بورژوایی و روشنگری درباره ماهیت و اهداف اپوزیسیون راست برای اکثریت مردم. و در همین راستا افشای سیاست “همه با هم” زیر علم رضا پهلوی ۶- کوشش مداوم برای اتحاد و همگرایی تشکلها و فعالین کارگری و انقلابی چپ در داخل و خارج . و در این راستا تقویت روزافزون اتحاد عمل شش جریان کمونیست ایران حول منشور: آلترناتیو سوسیالیستی ضروری و ممکن است! اتحاد عملی که توانست با انتشار این منشور مشترک حول بدیل سوسیالیستی و نیز انتشار بیانیه مشترک در مرزبندی قاطع با همه جریانات بورژوایی، موضعگیری منظم در برابر مسایل کارگری و سیاسی مهم ایران از جمله در مرزبندی توامان با پروژه های امپریالیستی از منظر صدای سوم و بالاخره ایجاد یک تلویزیون ماهواره ای مشترک ۲۴ ساعته، افق های نوید بخشی را در برابر خانواده چپ انقلابی و رادیکال ایران بگشاید.
پیش به سوی اعتصاب عمومی سراسری
سرنگون باد رژیم اسلامی سرمایه داری
زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم
سپتامبر 2019